به نام خدا

 

یه شروع جدید اینبار با دیواری ها

ماهی یک میلیون تومان کبریت می‌خرم!

 

محمدرضا جعفری: به احتمال زیاد وقتی «جان واکر» برای اولین بار اولین کبریت شیمیایی را اختراع کرد، فکر نمی‌کرد که برای بعضی‌ها خاصیت آتش زایی کبریت اولویت نداشته باشد و فقط از قوطی‌هایش به عنوان دکور استفاده کنند. «مجتبی حیدری» ۴۸ ساله یکی از همین کلکسیونرها است. آقای حیدری فوق دیپلم رشته هنرهای زیبا است و ۱۷ سال است که کلکسیون جمع می‌کند و ۲ سالی‌ می‌شود که به فکر جمع کردن انواع و اقسام قوطی‌های کبریت افتاده است تا به عنوان دکور محل کارش استفاده می‌کند. واژه کبریت پیش از ساخت کبریت‌های شیمیایی امروزی در پارسی و عربی در معنای گوگرد استفاده می‌شد. سال‌ها قبل از ورود کبریت به ایران، ایرانی‌ها چوب خشکی را به آب گوگرد آغشته می‌کردند و می‌گذاشتند خشک شود تا در صورت نیاز با آن آتش روشن کنند. ۹۷ سال پیش که «تقی توکلی» کارخانه کبریت توکلی را در تبریز  تاسیس کرد، اوضاع تغییر کرد و چوب‌های کبریت در بسته‌ بندی‌های متفاوت وارد بازار مصرف شد. همین تنوع رنگ و فرم قوطی کبریت‌ها باعث شد خیلی‌ها به این فکر بیفتند که کلکسیونی از مکعب مستطیل‌های کوچک و بزرگ کبریت جمع آوری کنند. البته جمع کردن قوطی کبریت فقط در ایران باب نیست و خیلی قبل‌تر سوئدی‌ها بنای این سبک مجموعه‌داری را گذاشتند. با مجتبی حیدری بین ۱۲۰۰۰ چوب کبریتش قرار گذاشتیم تا از سبک و سیاق کلکسیون کبریت سر در بیاوریم. کلکسیونی که بعضی نمونه‌هایش از دوران رضاخان به جا مانده‌اند و حسابی جیب صاحب مجموعه را خالی کرده‌اند.

شغلتان چیست؟

مواد اولیه پلاستیکی و تولیدکننده لوله ­های آبرسانی و کشاورزی.

با همچین شغلی چطور به کبریت علاقه ­مند شدی و به فکر کلکسیون جمع کردن افتادی؟

من سال ۶۴ دیپلم تجربی گرفتم. رشته ­ای که می­خواستم در دانشگاه قبول نشدم. رفتم خدمت و بعد از ده سال دوباره کنکور دادم. این‌بار دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران قبول شدم و به مینیاتور و تذهیب گرایش پیدا کردم. حدود سه ماه شاگردی آقای فرشچیان را کردم. به مینیاتور و تذهیب خیلی علاقه ­مند شدم. از قضا یک کبریت هدیه گرفتم که نقش مینیاتور داشت. برایم خیلی جالب بود. از همان سال ۷۷ شروع کردم به جمع کردن کبریت. سکه و اسکناس با طرح مینیاتور و تذهیب هم جمع کردم. کلکسیون سکه من هم یکی از کم نظیرترین‌ها است. اما در این ۲ سالی که با آقای غیاث آشنا شدم، تقریبا همه کلکسیون‌هایم را کنار گذاشتم و چسبیدم به کبریت. هم هزینه­ اش کمتر بود، هم برایم جالب بود. تنوع بیشتری داشت و به دست آوردنش هم راحتتر از جنس ­های دیگر است.

آقای غیاث کی هستند که انقدر روی شما تاثیر گذاشته‌اند؟

ایشان رئیس هیئت مدیره انجمن کبریت ایران هستند.

 انجمن کبریت از کی و به چه علت تاسیس شده؟

حدود ۶ سال پیش آقای غیاث با چند کلکسیونر دیگر دور هم جمع می­شوند و یک انجمن به اسم انجمن کبریت ایران را تشکیل می­دهند. از آن به بعد هم یک وبلاگی راه می اندازند و دیگر بچه­ ها توسط آن وبلاگ یکی یکی آشنا می‌شوند. تقریبا ۱۸۰ نفر در تهران هستیم. الان هیئت مدیره، خزانه ­دار ، روابط عمومی و رئیس آموزش داریم.

مثل اینکه قضیه خیلی جدی است. هر کدام از اینها چه کار می ­کنند؟ مگر مجموعه هر کس دست خودش نیست؟

برای برگزاری گردهمایی ­هایمان یک وجهی از اعضا می­گیریم تا برایشان از کارخانه­ ها کبریت جدید تهیه کنیم.

برنامه ­هایی که می ­گذارید، به چه شکل است؟ کبریت­ها را به نمایش می­گذارید؟

بله. مثلا آقای غیاث هفته پیش در گالری ژینوس این کار را کرده.

گالری تک­ نفره؟

بله ایشان تک­نفره انجام داده ولی خب می­ شد چند نفره هم برگزار کرد. مثلا در کاخ سعدآباد دو سال پیش نمایشگاه گذاشته بودند، هفت هشت نفر مجموعه ­هایشان را برده بودند آنجا.

شما چند جعبه قوطی کبریت جمع کردید؟

الان حدودا ۳ هزار تا است ولی قبلا تا ۱۰ هزار بسته هم رسید که بیشترشان را رد کردم. فقط آنهایی را که خاص بودند و می‌خواستم، نگه داشتم. من به کبریت‌های بزرگ و قدیمی خیلی علاقه دارم.

از چند جعبه شروع کردید؟

از یک جعبه‌ای که هدیه گرفتم شروع کردم و دیگر کم کم افتادم دنبالش.

برای مجموعه ­داری روزانه چقدر وقت می­گذارید؟

تقریبا ساعت شش به بعد اگر جایی نروم و کاری نداشته باشم، با دوستان قرار می ­گذاریم همدیگر را می ­بینیم و از دیدن کلکسیون لذت می‌بریم و بحث می‌کنیم.

 معمولا بحث­هایتان در چه موردی است؟

کشفیات جدید. مثلا من دو سه شب پیش یک عکس در واتس ­آپ گذاشتم از یک کبریتی که تازه پیدا شده.

مجموعه چه کسی از همه کامل­تر است؟

نمی­ شود گفت کامل­تر، ولی مجموعه آقای مقصودپور خیلی متنوع است. آقای غیاث هم همینطور. من سعی می­کنم از هر چیزی دو تا تهیه کنم. البته اگر بودجه­ ام برسد.

هر چند وقت یک بار می­ روید دنبال یک کبریت جدید؟

کار ما با آمدن اینترنت خیلی راحت­ تر شده. قبل از این می ­رفتم و می ­گشتم. در پاساژ پروانه، کبریت ­فروش­های مولوی، دو سال پیش رفتم سیگار بخرم، دیدم کبریت کله ­اسبی گذاشته. البته جدیدش بود. گفتم قدیمی­اش را نداری؟ گفت اتفاقا یک مقدار دارم مال ۲۰ سال پیش است. رفت برایم آورد.

آماری از تعداد چوب کبریت‌های‌تان دارید؟

در بسته­های کوچک ۴۰ عدد چوب هست. در مجموع شاید حدود ۱۲۰۰۰ چوب کبریت داشته باشم.

یک سری از اینها خیلی قدیمی هستند و شما ۲ سال است که این کار را شروع کرده‌اید. مثلا این‌هایی که متعلق به قبل از انقلاب است را چطور پیدا کردید؟

وقتی در کارش بیفتی، پیدا می­کنی دیگر. از مجموعه ­دارهای دیگر می‌خرم. خیلی­ ها هستند بعد از چند وقت زده می­ شوند، خیلی ­ها هستند فوت می­کنند. مثلا من اگر الان فوت کنم، مطمئنم فوری اینها را می‌فروشند. (می­خندد) یک مجموعه­دار خودش جنسش را نمی­ فروشد.

قدیمی­ترین کبریت­تان برای چه زمانی است؟

اوایل رضاشاه تقریبا. بعد از چند وقت که از ورود کبریت به ایران گذشت، کبریت یک کالای لجستیکی تبدیل می ­شود. چون قبلا می ­رفتند در خانه یکدیگر آتش می­ گرفتند. داستان­هایی دارد این کبریت.

این کبریت‌ها چقدر می‌ارزند؟

توافقی است، دلی است. آن کبریتی که عکس دو شتر هست، یکی از کمیاب ­ترین کبریت­ها است. فکر می ­کنم در بین همه مجموعه ­دارها فقط من و آقای مقصودپور این طرح را داشته باشیم. در ایران کبریت تنوع شکل و فرمی ندارد. چند روز پیش که رفته بودم تبریز، به مسئولین کارخانه کبریت ممتاز  گفتم چرا طرح های‌تان را عوض نمی ­کنید؟ گفتند ما را به این تصویر می­ شناسند، می­ ترسیم عوض کنیم و نخرند.

در ماه چقدر هزینه کبریت می­ کنید؟

من این ماه حدود ۵ میلیون. ولی میانگین بخواهم حساب کنم، شاید ماهی یک میلیون تومان هزینه کنم. مطمئنم امسال از عید تا الان هشت میلیون پول کبریت داد‌ه‌ام. در ضمن من کبریت­هایم را تحت هیچ شرایطی و تحت هیچ قیمتی نمی‌فروشم.

اگر بخواهید جابه ­جا کنید چطور؟

کبریتی که اضافه دارم را به دیگران می‌دهم ولی کبریتی که یک عدد دارم را نه. نکته جالب در جمع ­آوری کبریت این است که افراد به شیوه‌های متفاوتی کبریت جمع می‌کنند. مثلا خیلی­ها موضوعی جمع می­ کنند.

شما با چه معیاری کبریت جمع می­کنید؟

من فقط سری جمع می­کنم. خیلی­ها هستند فقط ورزشی جمع می­کنند، خیلی­ها هستند فقط تصاویر منظره، حیوانات و... جمع می‌کنند وولی من همه این انواع را دارم. یک سری کبریت داریم به نام بغلی، که آن هم خودش یک دنیایی دارد.

شما کبریت خارجی هم دارید؟

کم، بیشتر ایرانی جمع می‌کنم.

خبر دارید که خارج از ایران هم چنین مجموعه ­هایی وجود داشته باشد؟

بله. در هند و سوئد جمع می‌کنند. سوئد که مهمترین کبریت ­سازی دنیا را دارد و اولین کبریت­های ایران هم از سوئد وارد شده است. بعدتر ایرانی‌ها به ژاپن و شوروی سابق سفارش دادند. کبریت­هایی هم بوده که به سفارش ایران در ژاپن و هند و شوروی ساخته شده.

با این همه علاقه به کبریت پیش می‌آید که برای آتش روشن کردن از کبریت استفاده ­کنید؟

نه، دلم نمی­آید. حتی این کبریت­های معمولی را هم دلم نمی­آید آتش بزنم. حتی برای سیگار کشیدن از فندک استفاده می­کنم. اطراف ده ما یک غاری هست که چند وقت پیش تلویزیون داشت نشان می ­داد. ما چراغ قوه برده بودیم، کبریت هم در جیب من بود. چراغ قوه­ ها خاموش شد، هر چه گفتند کبریت بزن، گفتم به جان خودتان جزو محالات است. مجبور شدند کورمال کورمال بیایند بیرون، ولی کبریت آتش نزدم.

جایی ندارید که این همه کبریت را ارائه کنید؟

بعضی وقت‌ها گالری برگزار می‌کنیم. دکورها هم چند وقت یک بار جابه­ جا می­شوند دیگر. این دکور را دوستمان از اصفهان زحمتش را کشید. هر چند وقت یک بار می­آورم می­چینم از تماشایش لذت می­برم و دوباره می­گذارم سر جای‌شان.

در نمایشگاه‌هایی که شرکت می کنید، واکنش مردم عادی چطور است؟

برایشان جالب بود. وقتی که جمع می ­شود، مردم فکر نمی ­کنند کبریت هم بتواند کلکسیون باشد. موقعی که جمع می­شود، می­ بینند چقدر جذاب است.

کسانی که کلکسیون کبریت‌های شما را در محل کار می‌بینند چه واکنشی نشان می‌دهند؟

تمام دوستان به اتفاق می­گویند دیوانه ­ای!

یعنی تا به حال کسی تشویقتان نکرده؟

بعضی­ها چرا. اوایل می ­گفتند دیوانه ­ای، بعد که دیدند خیلی علاقه دارم و برای این ها از وقتم می­زنم، علاقه­ مند شدند. خیلی‌های‌شان از من کبریت خواستند، من هم خسیسم، ندادم. (می­خندد) اضافه­ ها را ولی می ­دهم.

نظر خانواده ­تان چیست؟

آنها هم مثل دوستانم می ­گویند دیوانه­ای! زنم اوایل مخالف بود. من در خانه جدیدم ویترین زدم ولی نگذاشت بچینم. شبیه ویترینی که اینجا هست، در خانه هم دارم. منتهی آنجا دیگر سماور و تابلوهایم و مجسمه و گرامافون و اینها را چیدم. چون آن‌ها آنتیک است مخالفت نکرد. کبریت­هایم را آوردم دفتر تا کسی چیزی نگوید البته جدیدا می­ بینند بیشتر علاقه ­مند شده­ ام، همکاری می ­کنند.

دخترهایتان چطور؟

دختر کوچکم خیلی علاقه مند است. چند تا از کبریت­هایم را هم صاحب شده.

 

عکس‌ها: بهناز سعیدی

سلام دوستان گرامی برای دانلود رایگان کاتالوگ سکه های جهان در تاریخ های گوناگون کافیست که در انجمن همین سایت عضو شوید

از این لینک

http://rezamafia.rozblog.com/Register

اردشیر سوم (هخامنشی)

 

اردشیر سوم یا اُخُوس یا وهوک (به پارسی باستان: 𐎠𐎼𐎫𐎧𐏁𐏂)، دهمین پادشاه هخامنشی پسر اردشیر دوم و استاتیرا همسر او بود.

وی پس از اینکه به تخت نشست، خود را در سنگ‌نبشته "پرسپولیس" تخت جمشید "ارتَ خْشثَر" یا اردشیر نامید. نویسندگان یونانی، نام او را "آرتاکسرک سس" یا "آرتاسس‌سس" نوشته‌اند.

سلطنت اردشیر سوم، تماماً صرف خوابانیدن شورش‌ها، در ممالک تابعه گردید.[۱]

چگونگی رسیدن به پادشاهی

آرامگاه اردشیر سوم در تخت جمشید.

اگر به روایات موجود بتوان اعتماد کرد اردشیر دوم، یکصد و پانزده فرزند داشت که بیشترشان در عهد حیات پدر مردند. چهار پسر نامی او، عبارت بودند، از سه پسر که از ملکه استاتیرا همسر اردشیر باقی‌مانده بودند، به نامهای داریوش، آریاسپ، و اُخُس و پسر دیگری به نام آرسام (آریورات) که شاه محبت فوق العاده‌ای در حق او داشت. داریوش، بخاطر توطئه برای قتل پدر، به دستور اردشیر دوم کشته شد. آریاسپ پسر دیگر اردشیر دوم، با توطئه‌ای که اردشیر سوم با همکاری عمال درباری ترتیب داد و به او چنین تلقین کردند که شاه درصدد کشتن اوست، چنان متوحش شد که از ترس خود را کشت. آرسام نیز چون خیلی محبوب‌تر از اخوس بود، به دست کسی که اخوس، وی را، تحریک کرده بود، کشته شد. به این ترتیب اخوس، بعد از پدر و با نام اردشیر سوم بر تخت نشست.[۲] یونانی‌ها همچنین نقل کرده‌اند که وی پدر خود را نیز به قتل رسانیده و مرگ پدر را مخفی نگه داشته و خود ده ماه، به عنوان ولیعهد حکومت کرده است اما در قبول این داستان باید احتیاط کرد، چون این روایت خالی از اشکال نیست.[۲]

کشتار در خانوادهٔ شاهنشاهی

اردشیر پس از اینکه بتخت نشست، اولین اقدامش آن شد که برای رهایی از هر دغدغه‌ای، تمام خویشان نزدیک خود را قربانی کرد. می‌گویند وی نه فقط همهٔ برادران و خواهران خویش بلکه برادرزادگان و عموزادگان و تمام کسانی را که گمان می‌کرد، ممکن است از سلطنت ناراضی باشند، کشت.[۲] از مجموع روایات روی هم رفته، بر می‌آید که وی از اول برای ایجاد نظم و انضباط، خود را بیش از همه اسلاف خویش به اعمال خشونت ناچار دیده است و برای تأمین مقصود خود از هیچ گونه قساوتی هم دریغ نکرده است. وی بدون شک سنگدل، تندخوی و وحشی‌گونه بود لیکن در عین حال در عصر و محیط خود فرمانروائی قوی و بااراده بشمار می‌آمد.[۳]

اردشیر دوم (هخامنشی)

 

اردشیر دوم یا ارشک یا اردشیر منمون (به پارسی باستان: 𐎠𐎼𐎫𐎧𐏁𐏂)، نهمین پادشاه هخامنشی، پسر بزرگ داریوش دوم و پروشات بود که پس از مرگ پدر در سن چهل سالگی به سلطنت رسید.

یونانی‌ها وی را "منمون" به معنی باحافظه و باهوش خوانده‌اند زیرا چنانکه می‌نویسند حافظه‌ای فوق العاده داشته‌است.[۲] سلطنت او در عین آنکه آگنده از توطئه و طغیان و جنایت بود، به سبب اوضاع و احوال مساعد، در آنچه به روابط با دنیای غرب مربوط می‌شد، روی هم رفته، سلطنتی موفق بود.[۳]

برتخت نشستن

در زمان داریوش دوم قدرت در اصل در دست پروشات یا پریزاتس، مادر اردشیر دوم بود. از سیزده فرزندی که پروشات برای شاه بدنیا آورده بود، تنها چند فرزندش زنده مانده بودند. پسر ارشدش که ارشک نام داشت و دخترش آمستریس، و کوروش جوان که چون در زمان سلطنت داریوش متولد شده بود، ولیعهدی را حق خود می‌دانست. مادر نیز ظاهراً نسبت به او علاقهٔ بیشتری نشان می‌داد. مرگ داریوش دوم چون زودتر از آنچه انتظار می‌رفت روی داد و پریزاتس نتوانست پسر محبوب خود کوروش را به ولیعهدی برساند. شاید شاه نیز با این نقشهٔ پریزاتس موافق نبود. به هر حال با مرگ او ارشک با نام اردشیر دوم به سلطنت رسید.[۴]

سلطنت اردشیر دوم، درست از روز تاجگذاری با سوءقصدی که برادرش کوروش جوان در معبد آناهیتا در پاسارگاد نسبت به جان وی کرد و بی‌نتیجه ماند، در یک رشته توطئه‌های خونین و تمام‌نشدنی فرو رفت. فقط حمایت مادر اردشیر پریزاتس سبب شد که سوء قصدکننده، از حکم اعدام برهد و حتی به اصرار مادر والبته بعد از قول و قراری که جهت اطمینان شاه داده شد، اردشیر به کوروش اجازه داد به آسیای صغیر (بخش‌های غربی ترکیهٔ امروزی) و مقر حکومت خویش برگردد. کوروش هم که بلافاصله حرکت کرد، در لیدیه بدون تأمل سیزده هزار تن از سربازان یونانی را تازه با پایان یافتن جنگ پلوپونزوس بیکار شده بودند، استخدام کرد و برای حمله به ایران مجهز شد.[۴] در سال ۴۰۱ پیش از میلاد، تلاقی بین اردشیر دوم و برادرش کوروش جوان در کنار دجله و در فاصلهٔ هفتاد کیلومتری از بابل در محلی که بعدها «خان اسکندریه» خوانده شد، رخ داد. جنگی سخت درگرفت. یونانیان روایت کرده‌اند که تفوق با سپاه کوروش بوده‌است ولی خود او در برخوردی متهورانه، که در معرکهٔ جنگ با اردشیر کرد، همراه با هشت تن از محافظانش کشته شد و اردشیر دوم هم در جنگ زخمی شد. با کشته شدن کوروش سپاهیان او متفرق شدند. چریک ده هزار نفری یونانی که بی‌سرپرست مانده بودند، توسط گزنفون کهنه سربازی که در گذشته شاگرد سقراط بود به یونان بازگردانیده شدند. در باب این بازگشت، بعدها گزنفون کتابی نوشت که اوضاع و احوال آن روز ایران را نشان می‌دهد.[۵] گزنفون تصویر جالبی از اوضاع نواحی واقع در سر راه ارائه می‌کند و لاف‌های یک سرباز کهنه کار هم در جای جای روایات هست ولی در عین حال ضعف و پریشانی امپراتوری را که اجازه می‌دهد تا این عده تجاوزگر بیگانه بدون هیچ گرفتاری از سراسر خاک آن بگذرند، نشان داده شده‌است.[۶]

داریوش دوم

25-11-92

 

داریوش دوم یا اُخُس یا وهوکه یا وَهاوکا (به پارسی باستان: 𐎭𐎠𐎼𐎹𐎺𐎢𐏁)، سومین پسر اردشیر یکم، هشتمین پادشاه هخامنشی بود.

ظاهراً به سبب نژاد یا نسبت مادر بابلی خویش "سوریائی" هم خوانده می‌شد. او پس از شورش بر ضد برادرش سغدیانوس که برادر خود خشایارشای دوم پادشاه قانونی شاهنشاهی را به قتل رسانده بود در سال ۴۲۳ (پیش از میلاد) به تخت نشست و نام "داریوش" را برای خود برگزید. داریوش دوم نوزده سال بر ایران حکومت کرد. او با توجه به تاریخ سنتی ایران با داراب همسان دانسته می‌شود.

بر پایهٔ آنچه یونانیان در تاریخ نوشته‌اند، داریوش دوم، "اخس (به یونانی)" به معنی فرزند غیرعقدی اردشیر یکم بود. اگرچه در مغرضانه بودن چنین صفاتی از سوی یونانیان که اصلی‌ترین دشمن ایرانیان بوده‌اند، جای شک و شبهه باقیست.

سغدیانوس


سغدیانوس از شاهزادگان هخامنشی و هفتمین پادشاه این سلسله و به باور برخی پسر غیر عقدی اردشیر یکم است. وی با همراهی خواجه ای به نام فارناسیاس بر خشایارشای دوم شورید و برادرش را چهل و پنج روز بعد از به سلطنت رسیدن به قتل رسانید [۱] و خود به دست برادر دیگرش داریوش دوم به قتل رسید. داریوش دوم او را به یک اتاق آکنده از خاکستر انداخت و به فرمانروایی شش هفت ماههٔ او، در خاکستر مرگ پایان داد.

داریوش یکم

داریوش

 

داریوش یکم (به پارسی باستان: 𐎭𐎠𐎼𐎹𐎺𐎢𐏁)، ناموَر داریوش بزرگ[۱]، پسر ویشتاسپ، همسر آتوسا و داماد کوروش بزرگ، سومین پادشاه هخامنشی بود.

وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، با کمک چندی از بزرگان هفت خانوادهٔ اشرافی پارسی با کشتن گئومات مغ بر تخت نشست. پس از آن به فرونشاندن شورش‌های درون‌مرزی پرداخت. فرمانروایی شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمین‌هایی چند به شاهنشاهی افزود. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود.

از دیگر کارهای او حفر راه‌آبی بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن سو به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. آرامگاه او در دل کوه رحمت در جایی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. پس از جهانگیری کوروش و کمبوجیه سراسر آسیا (آسیای صغیر) مگر عربستان جزو قلمرو او محسوب می‌گردید.

سلام این عکس توسط خودم گرفته شده و برای دومین بار دارم انتشار میدم که بار اول در انجمن دیوار انتشار داده شده

اگه درخواست بدین توضیحات بیشتری براتون میزارم

غول

غول غولهای واقعی وجود غول غولها وجود دارند غول هست؟ ایا غول وجود دارد

غول غولهای واقعی وجود غول غولها وجود دارند غول هست؟ ایا غول وجود دارد

غول غولهای واقعی وجود غول غولها وجود دارند غول هست؟ ایا غول وجود دارد

غول غولهای واقعی وجود غول غولها وجود دارند غول هست؟ ایا غول وجود دارد

غول غولهای واقعی وجود غول غولها وجود دارند غول هست؟ ایا غول وجود دارد

غول غولهای واقعی وجود غول غولها وجود دارند غول هست؟ ایا غول وجود دارد

غول غولهای واقعی وجود غول غولها وجود دارند غول هست؟ ایا غول وجود دارد

ساسانیان

 

 

شاهنشاهی ساسانی نام دودمانی ایرانی است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی (۴۲۷ سال) بر ایران فرمانروایی کردند؛ بنیان این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر (یا ارتخشتره؛ از ارت: مقدس، و خشتره: شهریار)[۲] بنا کرد. دودمان ساسانی آخرین دودمان پیش از دوره اسلامی در ایران بودند. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از استان پارس بود،[۳] بر پهنه بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته، گستره فرمانروایی خود؛ کشور ایران (به پهلوی کتیبه‌ای a y r a n sh t r y ) را برای نخستین بار پس از هخامنشیان، یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی آوردند[۴]. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.

جامعه ساسانی به صورت طبقاتی اداره می‌شد. جامعه به چهار طبقه موبدان - جنگاوران - دبیران و پیشه وران تقسیم می‌شد.[۵] دین رسمی نیز زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومتی محسوب می‌شدند.

پیشینه


نام «ساسانیان» از «ساسان» گرفته شده، که اردشیر از نوادگان اوست و داریوش سوم هخامنشی (دارایِ دارایان) را از نیاکان او دانسته‌اند[۴]. نخست کارنامه اردشیر بابکان[۷] به این نسبت گواهی داده و بازهم به نوشته شاهنامه، ساسان پدر اردشیر،از موبدان پارسی بود كه ریاست معبد آناهیتای شهر استخر پارس را بر عهده داشت. از بازماندگان دارا که در فارس می‌زیست[۸]. اردشیر در دستگاه بابک که موبد آتشکده آناهیتا، همچنین شهردار و مرزبان پارس بود، پرورش یافت[۹]، ولی درباره نسبت او با بابک اختلاف وجود دارد[۹]. او به گواهی بسیاری از تاریخی نویسان، مردی نیرومند و دلیر بود که سرانجام بر اردوان پنجم اشکانی در دشت هرمزگان پیروز شده و تسخیر سرزمینی که خود به آن ایران می‌گفت را آغاز کرد

در آغاز قرن سوم ساسانی تسلط خاندان اشکانی بر نواحی پارس کاهش یافته بود و هر شهر قابل اعتنایی برای خود شاه مستقلی داشت. مهمترین شهر پارس در این زمان شهر استخر بود و ساسان که از دودمان نجبا بود ریاست معبد اناهیتای شهر را بر عهده داشت.پس از وی پسرش بابک جانشینش شد. بابک از طریق روابط خوبی که با خاندان حاکم بر استخر یعنی بازرنگی ها داشت پسرش اردشیر را به مقام ارگبدی دارابگرد رساند. اندکی بعد اردشیر برخی از حاکمان محلی پارس را مغلوب کرد و مقام آنها را بدست اورد سپس بر گوچهر شورید و وی را مغلوب کرده و خود حاکم شهر شد. اردشیر قصد داشت تمام ایالت پارس را بدست آورد اما پدرش سعی داشت این کار با رضایت شاه اشکانی باشد . شاه اشکانی - اردوان پنجم - وی و پسرش را به عنوان یاغی یاد کرد و از تایید حکومت پارس برای شاپور برادر اردشیر خود داری کرد. مدتی بعد بابک در گذشت و شاپور جانشینش شد. بین اردشیر و شاپور در گیری ایجاد شد که به با مرگ ناگهانی شاپور به نفع اردشیر به پایان آمد. اردشیر برادران باقی مانده اش را کشت و ایالت کرمان را نیز تسخیر کرد. در نهایت اردوان پنجم به حاکم اهواز دستور داد تا اردشیر را سرکوب کند اما اردشیر اصفهان را تسخیر کرده و سپس به جنگ حاکم اهواز شتافت. حاکم اهواز مغلوب شد و اردوان پنجم خود به نبرد با وی برخاست. در واپسین جنگ در جلگه هرمزدگان اردوان از اردشیر شکست خورده و کشته شد. اردشیر به دختر اردشیر یا برادر زاده اش ازدواج کرد و در سال 226 میلادی تاج گذاری نمود.

ساسانیان رفته‌رفته توانمندتر شده، هویت فرهنگی، نظامی و مذهبی ایرانشهر را نزدیک به چهارصد سال گسترش داده و مرزها را تا سالهای پایانی برپایی‌شان، به گستره امپراتوری هخامنشی نزدیک‌تر کردند، هرچند که با گذشت زمان، دستگاه مذهبی در کار کشورداری و دربار نفوذ بسیار نمود و نبردهای چندین ساله با رومیان نیز، کشور را فرسودند. پرده پایانی شاهنشاهیِ ایرانشهرِ ساسانی، در پایان دوره خسرو پرویز (به پهلوی: ابرویز) با پیروزی سپاه ایران در نبرد اورشلیم (در شاهنامه: گنگ دژ هودخ[۱۱]) فرو افتاد. پیروزی در این نبرد ۲۱ روزه به فرماندهی شهربراز سردار خسرو، و با یاری جنگ افزارهای سنگین و دژکوب و منجنیق[۱۲]، همراه شد با فرستادن چلیپای ترسایان (صلیب اصلی مسیح)[۱۳] از اورشلیم به پایتخت ایران[۱۲]. اما این رویداد خشم رومیان مسیحی را به دلیل بی‌احترامی به چلیپای مسیح برانگیخت؛ نبردهایی به شکست و پَس نشینی سپاه ایران انجامید و سرانجام خسروپرویز، شاه نیرومند و با اراده‌ای که با وجود اشتباه‌ها و معایبش، در دوران پادشاهی خود جلوی زیاده‌خواهی بزرگان را گرفته بود[۱۴]، با خشم بزرگان بخاطر شکست‌ها، به ظاهر با مکر و دسیسه از سوی برخی سپاهیان، و با همکاری پسرش شیرویه (قباد دوم) کشته شد[۱۴].

با مرگ خسرو، و در پی آن مرگ شک برانگیز قباد (که بسیاری از برادران خود را کشت)، در زمانی کمتر از شش ماه، چرخه‌ای مرگبار از کینه توزی، جاه طلبی و خونخواهی آغاز شد و به فروپاشی دستگاه ساسانی انجامید. بسیاری از بزرگان و ارتشیان کشته شده تا آنجا که در نبود مردان خاندان شاهی، پوران دختر خسرو پرویز و پس از او، آزرمیدخت، خواهر پوراندخت را به شاهی برگزیدند[۱۴]. با گزینش‌های پی‌درپی و برگزیدن بیش از ده شاهنشاه در مدت چهار سال[۱۴]، یزدگرد سوم از سوی بزرگان استخر برگزیده شد ولی چون نسبتی نزدیک با شاه نداشت[۱۵][۱۴] محبوبیتی نیافت. سرانجام لشکر خلیفه عمرابن الخطاب آگاه از ناتوانی مرزبانان، رفته رفته به کشور نفوذ کرد[۱۵]. بازمانده سپاه ایران در نبرد جسر (یا نبرد پل) پیروز شده، ولی دو نبرد سرنوشت سازِ قادسیه و جنگ نهاوند با پیروزی اعراب پایان یافتند و پس از سقوط نهاوند دیگر ایران نتوانست انسجام خود را دوباره بدست آورد و همه شهرهای ایران یکی پس از دیگری بدست عرب افتاد. پایتخت ایران، شهر تیسفون (به عربی مدائن) در ۶۳۷ میلادی به دست اعراب افتاد، یزدگرد سوم با سرنوشتی نامعلوم گریخت و اثری از او نماند؛ به گمان برخی تاریخ نگاران، آسیابانی از مرو او را بخاطر جامه زربفت‌اش کشت. با مرگ یزدگرد به سال ۶۵۱ میلادی، شاهنشاهی ساسانی پایان یافت، هرچند که بازماندگان خاندان شاهی در ایران، یا گریختگان به چین، از جمله پیروز پسر یزدگرد؛ برای استقلال دوباره ایرانشهر از خلافت عمر بسیار کوشیدند.

ین باور و این دید ایرانشهری یا منش ایرانشهری یا ایرانی از دوره ساسانی سرچشمه گرفته‌است... ساسانیان اولین سلسله‌ای در ایران هستند که ایده ایرانشهر را به عنوان یک ایده سیاسی و هویت فرهنگی ایرانیان برپا می‌کنند. مهمترین میراث ساسانیان این است که ما اکنون ۱۸۰۰ سال است با این ایده زندگی می‌کنیم. ما پیدایش این ایده را مدیون ساسانیان هستیم

ساسانیان و رقیبانشان

ث

 

دولت بیزانس که در بخش شرقیِ تصرف‌های خود، با دولتی توانمند مانند ساسانیان سروکار داشت و آن را نیرومندترین دشمن خود می‌دانست، گرفتاری‌های زیادی هم در غرب و هم در شمال تصرف‌هایِ خود، به خصوص در اروپا داشت. این گرفتاری‌ها، مانع از آن می‌شد که بیزانس همه نگاهِ خود را صرف مرزهای شرقیِ خود کند و به همین سبب، دستگاه ساسانی، مانند دستگاه اشکانی، توانسته بود پایتختِ خود (تیسفون) را، در کنار رودِ دجله قرار دهد و از نزدیک بودنِ پایتخت‌اش به مرزهای دشمن، بیمی نداشته باشد. دولت ساسانی هم در شرق، و هم در شمالِ مرزهای خود، گرفتاری‌های زیاد داشت که گاهی به میزان خطرناک و تهدید کننده‌ای می‌رسید. بدین گونه سیاست خارجیِ دستگاه ساسانی، یکسره در رابطه با شرق و غرب خلاصه می‌شد. اما دستگاه ساسانی در این زمان، خود را به اندازه کافی نیرومند نشان داد و توانست ایرانشهر را از آسیب‌های ویرانگر و خطرآفرین دور نگه دارد و در داخل کشور، برای مردم ایران، زندگی مرفه همراه با امنیت تامین کند.

این دستگاه، فرهنگی پربار در زمینه سیاست و کشورداری، اخلاق، رابطه‌های سالم اجتماعی و هنر به وجود آورد، که پس از نابودی و ویرانیِ سیاسی‌اش، اثرهای خود را در نسل‌های پسین و فرهنگ دیگر همسایگان، به روشنی نشان داد. با اینکه دشمنان شناخته شده دستگاه ساسانی، دولت پیشرفته بیزانس و دولت‌های نیمه پیشرفته شمال و شرقِ کشور بودند، شکست این دستگاه، نه از سوی این دشمنان، بلکه از دو سوی پیش‌بینی نشده بود. نخست، فروپاشی از درون، و پس از آن، از دولتی بود که با آنکه همه توان جنگی‌اش قوم‌های بیابان‌گرد بودند، ولی بنیه سیاسی و اجتماعی‌اش برپایه بینش دینی-فکریِ نیرومندی بود که دولت‌ها و دشمنان دیگر ساسانی، ازش بی‌بهره بودند. دستگاه اسلامی که در آغاز سده هفتم میلادی در شهر مدینه برپا شده بود، از جهت روحی و معنوی چنان نیرومند شده بود که تأثیر فرهنگی‌اش بر کشورهای همسایه، همانند چیرگیِ دیگر قوم‌های بادیه نشین و صحرانورد، گذرا نبود. این تأثیر فرهنگی چنان عمیق بود که با همه گسستگی و سستیِ سیاسی و جنگیِ اعراب، پس از دو قرن چیرگی، اثرهایش هنوز ماندگار است.

دولت ساسانی


 

در راس حکومت ساسانی شاه قرارداشت که دارای اختیارات کامل بود. نخستین مقام اداری پس از وی وزرگ فرمادار نام داشت که باید کشور را تحت نظارت شاه اداره می‌کرد. اداره کشور در زمانی که در سفر یا جنگ بود معمولا به نیابت از وی در اختیار وزیر اعظم یا وزرگ فرمادار بود. وی گاهی یه سرداری سپاه نیز گماشته می‌شد و در جنگها شرکت می‌کرد. مذاکرات سیاسی نیز از وظایف وزرگ فرمادار بود. از وزرای مشهور ساسانی می‌توان ابرسام وزیر اردشیر و مهرنرسه وزیر یزدگرد اول، سورن پهلو وزیر وهرام پنجم و بزرگمهر وزیر انوشیروان را نام برد. [۱۷]

اعضای ثابت هیات وزرا معمولا در دوره ساسانی دستخوش تغییر می‌شدند اما کسانی که همواره عضو هیات وزرا بودند اینها بودند:

  • وزرگ فرمادار
  • موبدان موبد
  • ایران سپاهبد
  • ایران دبیربد
  • واستریوش بد.[۱۸]

امور مالیه دولت توسط شخصی ملقب به واستریوشان یا واستریوش بد و تحت نظارت وزیر اعظم اداره می‌شد. واستر یوشان در واقع وزیر مالیه و صعنت و تجارت و کشاورزی بود. آمارگران درجه اول کشور توسط وزرگ فرمادار منصوب می‌شدند اما تحت نظر واستریوشان به کار مشغول بودند و وظیفه آنها برآورد مالی و تجاری از مناظق مختلف کشور بود. عواید دولت از مالیات ثابت و باجهای موردی و غنایم و حقوق گمرکی تامین می‌شد.

مور اداری کشور توسط دبیران انجام می‌شد. دبیران در دوره ساسانی طبقه ویژه‌ای داشتند و معمولا رییس دبیران ایران از مقربان شاه بود. مکاتبات اداری و سیاسی و نگهداری محاسبات مالی و نظامی به عهده دبیران بود. ریسس دبیران ایران دبیران مهست یا ایران دبیربد نامیده می‌شد. در رتبه بعدی پس از دبیران مهست و تحت نظر وی هفت دبیر کار می‌کردند:

  • داد دبیر (دبیر عدلیه)
  • شهر آمار دبیر (دبیر عواید شاهی)
  • کدگ آمار دبیر (دبیر عایدات درباری)
  • گنج آمار دبیر (دبیر خزانه)
  • آخور آمار دبیر (دبیر استبل شاهی)
  • آتش آمار دبیر (دبیر آتشکده‌ها)
  • روانگان دبیر (دبیر امور خیریه)[۲۰]

از دید پیروان آیین زرتشت شاه مکلف به انجام تکالیفی بود که از این قرارند:

  • رعایت دستورهای دینی (دین زرتشت)
  • اخلاق نیکو
  • توان عفو و اغماض
  • محبت به رعایا
  • توانایی فراهم آوردن آسودگی رعایا
  • شادی
  • متذکر بودن به گذرا بودن جهان
  • تشویق کاردانان و تنبیه نالایقان
  • دادگری
  • ابقای رسم بار عام
  • گشاده دستی
  • بی بیم کردن مردمان
  • دقت در نصب کارگزاران

از نظر دینی فره ایزدی شاه بدکردار را رها می کند و نشانه دور شدن شاه از فره ایزدی این است که مردم غالبا تنگدست شوند و شاه شایستگی اصلاح امور را نداشته باشد یا اینکه در غم مردم نباشد یا راه درمان را نداند. چنین شاهی توان دادگری نخواهد داشت و بر مردم است که به خاطر برقراری دادگری با وی در آویزند.[۲۱]

آیین‌های درباری

در مراسم درباری شاه بر تخت می‌نشست و پرده‌ای به فاصله ده زراع در پیش روی این تخت قرار داشت که شاه را از دید حاضرین پنهان می‌کرد. در موقع مقرر پرده دار که از فرزندان یکی از اسواران بود پرده را کنار می‌زد. در فاصله ده زراع از پرده شاهزادگان و اسواران از طبقه خاندان ساسانی می‌ایستادند و در فاصله ده زراع در پشت سر آنها ندیمان و محارم پادشاه و اساتید موسیقی می‌ایستادند و طبقه سوم در فاصه ده زراع از آنها مطربها و مقلدان و بازیگران بودند. در مراسم درباری افراد ناقص العضو یا بیمار یا از طبقات پایین جامعه (پیشه وران و کشاورزان) راه نداشتند. در حضور شاه کسی صحبت یا زمزمه نمی‌کرد تا پرده دار (به اشاره شاه) نوازنده یا خواننده‌ای را فرمان می‌داد تا موسیقی مورد نظر شاه را اجرا کند. تازمان بهرام گور معمول بود که هر کس درخواستی از شاه داشت باید پیش از شراب نوشیدن شاه به صورت نوشته به شاه تقدیم کند و دستور این بود که هرکس جز این کند گردنش را بزنند. در زمان بهرام گور این رسم تغییر کرد و بهرام دستور داد در زمان مستی نیز درخواستها را پرده دار دریافت کرده و برایش بیاورند. این رسم نا پسند که موجب صدور فرمانهای نادرست می‌شد بعد ازوی متروک یا اصلاح شد. در مراسم درباری جاسوسانی حضور داشتند و در رفتار افراد حاضر در مراسم و گفتگوی آنها جاسوسی می‌کردند. به ویژه مراقب بودند که رفتار افراد در موقع عدم حضور شاه چگونه‌است. در دو جشن بزرگ سال نوروز و مهرگان افراد و بزرگان هدایایی به شاه تقدیم می‌کردند. هرکس از آنچه خود دوست داشت هدیه‌ای تقدیم می‌کرد. بازرگانان و توانگران سیم و زر، جنگیان شمشیر و نیزه و اسب راهوار، شعرا و ادبا نیز شعر و خطبه مناسب. در این بین دبیران هدایا را به دقت می‌نوشتند و هر هدیه آورنده‌ای اگر نیازمند به کمک می‌شد باید الزاما از شاه (دربار) درخواست کمک می‌کرد. در این گونه موارد دوبرابر ارزش هدیه وی از شاه به وی داده می‌شد و اگر هدیه ارزان قیمت بود مثلا یک میوه، همان میوه را پر از سکه‌های طلا کرده و به آورنده پرداخت می‌کردند. اگر هدیه آورنده در موقع نیاز به دربار رجوع نمی‌کرد بی حرمتی به شاه تلقی می‌شد و مجازاتی برای وی در نظر می‌گرفتند. در ابتدای هر فصل شاه جامه‌های فصل پیش را به درباریان می‌بخشید. در مواقعی که جنگی بزرگ پیش می‌آمد مهمانی‌های دربار تعطیل می‌شد و شاه به جز موبدان موبد، ایران دبیر بد و رییس اسواران کسی را بر خان نمی‌پذیرفت و غذای سفره نیز منحصر به نان و نمک و سرکه و سبزی و غذایی به نام بزم آورد می‌شد. شاه قدری از غذاها می‌خورد و به سرعت سفره را بر می‌چیدند و به کار ادامه می‌دادند.

سپاه

ی
زمان خسرو اول (انوشیروان) فرمانده کل سپاه ایران به نام ایران سپاهبد نامیده می‌شد از زمان خسرو انوشیروان کشور به چهار بخش نظامی تقسیم شد و برای هر یک سپاهبد در نظر گرفته شد. ایران سپاهبد در مورد جنگ و صلح و مذاکرات سیاسی اختیارات زیادی داشت. اگر شاه خود مایل به شرکت در جنگها بود معمولا از اختیارات سپاهبد کاسته می‌شد. مهمترین بخش سپاه ساسانی سواره نظام زره پوش سنگین بود (اسواران) که در جنگها نقش تعیین کننده‌ای داشت به ویژه در مورد رویارویی با پیاده نظام رومی بسیار موثر بود و به سادگی آرایش جنگی پیادگان را به هم می‌زد و آنها را آماج تیرهای تیر اندازان می‌نمود. تمام تن اسواران با تکه‌های فلس گونه آهن پوشیده شده بود و نقابی آهنین نیز صورت آنها را می‌پوشاند به طوری که تنها سوراخی جلوی بینی و شکافی برای دیدن در آن قرار داشت. زره سواره نظام تکه تکه بود و آزادی عمل کافی برای عضلات سوار فراهم می‌کرد. پشت سر اسواران فیلهای جنگی بودند و در انتهای لشگر نیز پیادگان. پیادگان روستاییانی بودن که به اجبار به جنگ می‌آمدند و بابت این کار مزدی نیز نمی‌گرفتند به همین دلیل کم اثر ترین بخش سپاه بودند. تیر اندازان در پشت سواره نظام قرار داشتند و از دور دشمن را مورد هدف قرار می‌دادند. درمیان سپاه ساسانی معمولا گروههایی از اقوام و ملل تابع امپراتوری وجود داشت که در جنگها کمک موثری می‌کردند. از میان این اقوام سکستانی‌ها بیشتر مورد اعتماد شاهان ساسانی بودند. واحدهای بزرگ سپاه را گند و واحد کوچکتر از آن درفش و واحد کوچکتر از درفش را وشت می‌نامیدند. هر درفش پرچمی مجزا داشت و فرمانده گند را گند سالار می‌خواندند. در جنگهایی که شاه حضور داشت معمولا در میان سپاه برای وی تختی در نظر می‌گرفتند و گروهی از زبده ترین سربازان گرد تخت شاه را فرا می‌گرفتند که تا پای جان از شاه حفاظت می‌نمودند. ساسانیان بر خلاف اشکانیان روشهای نگهداری و گرفتن دژها را خوب می‌شناختند و ابزارهای لازم را نیز در دست داشتند و به خوبی به کار می‌بردند.[۲۳]

جامعه ساسانی

جامعه ایران در دوره ساسانی به صورت طبقاتی اداره می شد.در راس جامعه خاندان شاهی بود و پس از آن روحانیان (آسَروَن)، جنگاوران(ارتیشتاران)، دبیران، و سپس توده مردم. [۲۴]عضویت در یک طبقه موروثی بود اما در قوانین امکان انتقال ارتقای طبقاتی هم وجود داشت که بسیار نادر اتفاق می افتاد. برای ارتقای طبقه شخص باید هنر یا قابلیت ویژه ای از خود بروز می داد تا بتواند به طبقه مناسبش ارتقا پیدا کند. قانون چنین بود که وی باید هنرش را به شاه عرضه کند و پس از تایید موبدان و هیربدان به طبقه مورد نظر ارتقا یابد. [۲۵] هر طبقه خود به طبقاتی جزیی تر تقسیم می شد که البته ترتیب یا جزییات کامل آنها مشخص نیست.طبقه روحانیان شامل قاضیان (دادوران) مغان، موبدان، هیربدان، دستوَران، اندرزبدان (آموزگاران) می شد.این دسته ها هریک وظایف مجزایی داشتند. [۲۶]دبیران نیز دسته هایی داشتند که برخی را امروز می شناسیم عبارتند از منشیان، محاسبان، نویسندگان احکام دادگاه ها، نویسندگان قراردادها، مورخان، پزشکان، منجمان. [۲۷]تفکیک بین طبقات در ایران به شدت مراعات می شد به طوری که اگر شاه در حالت مستی از یک خواننده می خواست با نوازنده از طبقه دیگر همنوایی کند وی باید عذر می خواست. [۲۸]حقوق مدنی در این دوره بر اساس اوستا و زند بود.[۲۹]

چند همسری بسیار رایج بود و از دیدگاه حقوق مدنی بین همسر ممتاز و دیگر همسران که گاه از طبقات پایین تر بودند تفاوت کامل وجود داشت.زنانی که از طبقات پایین تر بودن به عنوان زن خدمتکار (چاکرزن) نامیده می شدند و تنها فرزندان پسر آنها جزو خانواده محسوب می شد. [۳۰] ازدواج دختران معمولا در ابتدای جوانی و حدود پانزده سالگی صورت می گرفت اما دختران حق انتخاب همسر داشتند. [۳۱]ازدواج بین مادر و پسر و خواهر و برادر مجاز بود و موجب دوری دیوان شمرده می شد. [۳۲] وضع زندگی شهر نشینان نسبتا خوب بود و می توانستند از طریق صنعت و تجارت به دارایی زیادی دست یابند.شهر نشینان این امتیاز را نسبت به کشاورزان داشتند که از خدمات نظامی معاف بودند. روستاییان وضع بدی داشتند و تقریبا غلامان دهگانان محسوب می شدند. آنها هم به شاه مالیات می داند و هم به دهگان های مالک.

هنر ساسانی

 

هنر ساسانی اساسا با "جهان بینی مذهبی" همراه است و هر چند ادامه هنرهای قدیم ایران و هخامنشی و پارتی است و تحت تاثیر جریان‌های مختلفی که از سمت شرق و غرب به سوی این هنر سرازیر بود. شکل گرفته است، اما ویژگیهای خاص خود را نیز دارد[۳۴]

رویه حقوقی

در دوره ساسانی مبنای اصلی حقوق اوستا و زند (تفاسیر اوستا) و اجماع نیکان به معنای مجموعه فتاوای موبدان بود. بالاترین مقام در دعاوی حقوقی را موبدان موبد می‌دانستند. در سیستم حقوقی ساسانی در جهت پرهیز از به درازا کشاندن دادرسی تدابیری وجود داشت از جمله اینکه برای ارایه و احضار شهود مهلتهایی پیش بینی شده بود. در مواردی طرفین می‌توانستند از قاضی پیش قاضی بالاتری شکایت کنند. اگر قاضی نمی‌توانست در مورد بیگناهی یا گناه کاری فردی به قطعیت دست یابد کار به آزمون می‌رسید. آزمون به دو گونهٔ گرم و سرد بود. آزمون گرم عبور از آتش و آزمون سرد نوشیدن آب آلوده به ترکیبات گوگرد بود(واژه کنونی سوگند در فارسی به همین معناست). [۳۵] مجازاتها معمولا نسبت به مجازاتهای امروزی بسیار سنگین و سخت بود. مجازات ارتداد، خیانت، فرار از جنگ یا راهزنی مرگ بود. مجازات دزدی، هتک ناموس یا ستم بر دیگران نیز اعدام یا مجازاتهای بدنی سخت بود. برای دزدی لباس در سرما یا غذا در موقع قحطی یا در موارد نظیر آن تخفیفهای در نظر گرفته شده بود. زندان معمولا روشی برای از میان برداشتن بی سر و صدای مخالفین مهم سیاسی بود. اعدامها معمولا با شمشیر انجام می‌شد اما در مواردی چون خیانت به دین یا شاه اغلب فرد را مصلوب می‌کردند.[۳۶]

ساسانیان در تاریخ کلاسیک ایران و منابع بومی

ساسانیان در شاهنامه

پادشاهان ساسانی در شاهنامه از قرار زیرند:

۱.اردشیر بابکان،۲.شاپور پسر اردشیر،۳.اورمزدِ شاپور ۴.بهرامِ اورمزد، ۵.بهرام بهرام، ۶.بهرام بهرامیان، ۷.نرسی بهرام،۸.اورمزد نرسی، ۹.شاپور ذوالاکتاف، ۱۰.اردشیر نکوکار، ۱۱.شاپور پسر شاپور، ۱۲.بهرام شاپور، ۱۳.یزدگرد شاپور، ۱۴.بهرام گور، ۱۵.یزدگرد پسر بهرام گور، ۱۶.هرمز، ۱۷.پیروز یزدگرد، ۱۸.بلاش پیروز، ۱۹.قباد، ۲۰.نوشین‌روان، ۲۱.هرمزد، ۲۲.خسرو پرویز، ۲۳.شیرویه، ۲۴.اردشیرِ شیروی، ۲۵.فرآیین(گراز)، ۲۶.پوران‌دخت، ۲۷.آزرم‌دخت، ۲۸.فرخ‌زاد، ۲۹.یزدگرد

پادشاهان ساسانی

 

اردشیربابکان یا اردشیر اوّل(۲۲۶ تا ۲۴۰ میلادی)

در زمان پادشاهی اردوان پنجم، اردشیر به پادشاهی گوچیهر رسید. او مایل بود شاه کلّ ایران باشد بنابراین شورش کرد و اردوان پنجم (اشک بیست و نهم) در صحنه نبرد کشته شد (۲۲۴ میلادی). بدین ترتیب سلطنت ایران در کف اردشیر بابکان قرار گرفت.

اردشیر بابکان به تلافی شکست‌هایی که اشکانیان در اواخر حکومتشان از رومیان می‌خوردند به روم که در این زمان تراژان امپراتورشان بود لشکر کشید. او رومیان را شکست داد و نصیبین، حران و ارمنستان را تصرف کرد.

به طور کلّی کارهای ارد شیر بابکان در چهار بخش عمده زیر خلاصه می‌شود:

  1. تقسیم مردم به طبقات مختلف و تعیین حداقل معیشت و امکانات
  2. احیای سپاه جاویدان مانند هخامنشیان
  3. توجّه ویژه به امنیت عمومی توسّط مامورانی که از مرکز به نقاط مختلف فرستاده می‌شدند
  4. تصرف هند تا پنجاب
شاپور یکم (۲۴۰ تا ۲۷۲ میلادی)

شاپور اوّل پسر اردشیر بابکان در آغاز سلطنت با طغیان حران و ارمنستان مواجه شد او به راحتی شورش ارمنستان را خواباند امّا مردم حران چنان مقاومتی از خود نشان دادند که سرکوب آن غیر ممکن می‌نمود. سر انجام باخیانت شاهزادهٔ حران دروازه باز و شاپور همه را از جمله شاهزاده از دم تیغ گذراند. او پس از فتح حران شهرهای کرمان، خوزستان، عمان، مکران، غرب، خراسان و توران را فتح کند.

نخستین جنگ شاپور با رومیان (از ۲۴۱ تا ۲۴۴ میلادی)

پس از این فتوحات، شاپور متوجه روم شده و با آنان وارد جنگ شد. در نخستین نبرد پس از تصرّف انطاکیه و نصیبین از گردین شکست خورد و نصیبین از دست او رفت. گردین توسّط سردارانش کشته شد و پس از او فیلیپ عرب به پادشاهی رسید. او مصالحه‌ای با ایران امضا کرد که در آن بین النهرین و ارمنستان به ایران بازگردانده شود.

دومین جنگ شاپور با رومیان (از ۲۴۴ تا ۲۷۲ میلادی)

شاپور مانند جنگ اوّل خود از فرات گذشت و نواحی اطراف آن را تصرّف کرد و وقتی نیروهای رومی به نزدیکی اردوهای ساسانی رسیدند آنان را در چنان تنگنایی قرار داد که «والرین» امپراتور روم و بسیاری از سپاهیانش اسیر شدند او از اسیران جنگی برای ساختن پل شوشتر استفاده کرد. او پس از شکست رومیان شهرهای آسیای صغیر، کاپادوکیه را کاملاٌ فتح ولی از پلمیر شکست خورد و به سال ۲۷۲ میلادی درگذشت.

شاپور دوم (از ۳۱۱ تا ۳۷۹ میلادی)

شاپور چشم به جهان نگشوده پادشاه بود و چون ۱۶ ساله شد زمام کشور را به دست گرفت. برخی از مورّخان به او لقب کبیر را داده‌اند. اگر انوشیروان در این سلسله نبود مسلّماٌ او نقطهٔ اوج قدرت ساسانیان بود. شاپور در ابتدا از قدرت درباریان، که از زمان کودکی او اختیارات بسیاری داشتند کاسته و از مرزهای عرب نشین دفاع کرد. تصرّف بحرین، در زمان او اتّفاق افتاد. ظاهراً شاپور در طی جنگ با اعراب کتف هایشان را سوراخ می‌کرد، از این رو او را «ذوالاکتاف» می‌خواندند. با مرگ قسطنطین و تیرداد امپراتوران روم و ارمنستان در سال‌های ۳۳۷ و ۳۱۴ میلادی شاپور بر سر ارمنستان با روم جنگید. بدین ترتیب ارمنستان دوباره دست ایران افتاد. پس از این کار او اعراب و بت پرستان ساکن ارمنستان را تحریک به حمله به روم کرد، آن‌ها موقّتاً شکست خوردند.

شاپور خود به روم حمله و نصیبین را محاصره کرد ولی از عهده تصرف نصیبین بر نیامد با این حال سپاه روم را در دشت شکست داده بود و در این زمان با ارمنستان پیمان دوستی بست (۳۴۱میلادی). شاپور در سال ۳۴۲ میلادی به بین النهرین حمله و در سنجار کنونی با سپاه کنستانتینوس رو در رو شد. رومیان در این نبرد شکستی سخت خورده و قتل عام شدند. به او در زمانی که پیروزی بر نصیبین را نزدیک می‌دید خبر رسید که کوشانیان کوچک و هیاطله خیون‌ها بر مرزهای شرقی حمله بردند او مدّت ۷ سال با آنان جنگید تا توانست بر آنان پیروز شود (۳۵۰-۳۵۷). پس از بازگشت از مرزهای شرقی بار دیگر بر ارمنستان تاخت و سرزمین‌های بسیاری را تصرّف کرد؛ امّا سرانجام شکست خورد. او قانونی وضع کرد که دیگر مسیحیت در ایران ممنوع باشد. اگر بعضی خشم‌هایش را نادیده بگیریم او پادشاهی قدرتمند و با اراده بوده‌است. وی در سال ۳۷۹ میلادی در گذشت.

شرح صلحنامهٔ ایران و روم در عهد شاپور دوم (۳۵۶ میلادی)

موسونیانوس سردار رومی در خواست صلح کرد. شاپور اوّل برای او چنین نوشت:

شاپور، شاه شاهان، برادر مهر و ماه و همتای ستارگان به برادر خود کنستانتیوس سلام می‌رساند و خوش وقت است از این که امپراتور در اثر کسب تجربه به راه راست باز گشته‌است. نیاکان من قلمرو خود را تا رود استریمونو حدود مقدونیه گسترش داده بودند. من در جلال و عظمت و فضیلت بر همهٔ نیاکانم برتری داشتم و وظیفهٔ خود می‌دانم که ارمنستان و بین النهرین را که به حیله و تزویر از نیاکانم به در کردند، باز ستانم. این سرزمین‌های کوچک را که تنها موجب نفاق و خونریزی است، به من باز پس دهید؛ و به شما می‌گویم که اگر سفیر من بدون پاسخ مثبت باز گردد، پس از انقضای زمستان با تمام نیروی خویش به جنگ شما خواهم آمد.

امپراتور روم کنستانتیوس «گشایندهٔ دریاها و خشکی‌ها و خداوند فر و شکوه جاودانی» در پاسخ به «برادرش شاپور» می‌نویسد:

اگر رومیان گاهی دفاع را بر حمله رجحان می‌نهند از بیم و ترس نیست، بلکه از راه مداراست. گر چه رومیان گاهی پیروز نشده‌اند، ولی هرگز نتیجهٔ قطعی جنگ به زیان آنان نبوده‌است. امپراتور روم با این پاسخ سبکسرانه نتوانست از وقوع جنگ جلوگیری کند و شاپور دوّم تمام سرزمین‌های ذکر شده در نامه را تسخیر کرد و روم را به سختی شکست داد و پادشاه روم سزای پاسخ بیخردانهٔ خود را یافت[نیازمند منبع].

اردشیر دوّم (۳۷۹ تا ۳۸۲ میلادی)

پس از در گذشت شاپور دوم برادر زن او، اردشیر دوم، به پادشاهی رسید. وی فردی ضعیف النفس، بی اراده و در عین حال بسیار رعیّت پرور، خوش دل، و پاک نیّت بود. بر روی سکّه‌های به جا مانده از او کلمهٔ نیکوکار (گرب کرتار) مشاهده می‌شود. او در دوران حکومت خود مسیحیان سرزمینی که قبلاً بر آن حکومت می‌کرد {آدیابن} را آزار بسیار می‌داد. به نوشتهٔ برخی مورّخان وی برادر بزرگ شاپور کبیر بوده‌است. اردشیر دوّم پس از ۴ سال سلطنت بی فایده به وسیلهٔ بزرگان کشور از مقام خویش خلع گردید.

دانشگاه گندی شاپور

 

دانشگاه گندی شاپور (که بصورت جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال۲۷۱ بدست شاهنشاهان ساسانی در شوشتر بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان گندی شاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانش‌های فلسفی و پزشکی تدریس می‌شد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیامبر نیز در گندیشاپور روی داده‌است.[۳۸]

گندی شاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی «دژ نظامی شاپور» بوده‌است. دیگر نام‌هایی که برای آن به‌کار می‌رفته عبارت است از پیل‌آباد، خوز، نیلاب[۳۹]، نیلاط. در سریانی آن را بیت لاباط می‌نامیدند.[۴۰] برخی پژوهشگران بر اینند که بنیادی همانند به گندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشته‌است. شهری به نام گندی شاپور را شاپور یکم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور یکم گندی شاپور را پایتخت خود قرار داد.

نام آوری گندی شاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در گندی شاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترین‌های دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمه‌ای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.

بنابراین فرهنگستان گندی شاپور از کانون‌های اصلی دانش‌ورزی، فلسفه و پزشکی در جهان باستان شد. در برخی منابع اشاراتی به انجام آزمون و امتحان برای اعطاء اجازه طبابت به دانش‌آموختگان دانشگاه گندی شاپور شده‌است. کتاب «تاریخ الحکمه» (سرگذشت فرزانگی) به توصیف این مسئله می‌پردازد. شاید این نمونه نخستین برگزاری آزمون دانشگاهی در جهان بوده باشد.

تمامی کتاب‌های شناخته شده آن روزگار در زمینه پزشکی، در کتابخانه گندی شاپور گردآوری و ترجمه شده بود، با اینکار گندی شاپور تبدیل به کانون اصلی انتقال دانش میان شرق و غرب گشت. گندی شاپور و همچنین آموزشگاه وانسیبین که پیش از فرهنگستان گندی شاپور در دزفول بنیاد شده بود تأثیر بزرگی در شکل گرفتن نهاد «بیمارستان» بویژه کلینیک آموزشی در جهان داشتند.

دانشگاه گندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی می‌آوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانی‌های آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردند نو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه شد و در دانشگاه تدریس شد[۴۱]

در سال‌های آغازین پیدایش دین اسلام در عربستان، دانشکده پزشکی و بیمارستان گندی شاپور شمار زیادی استاد ایرانی، یونانی، هندی و رومی را در خود جا داده بود. گفته شده که حتی پزشک شخصی محمد، پیامبر اسلام، نیز از دانش‌آموختگان (فارغ‌التحصیلان) دانشکده پزشکی جندیشاپور بوده‌است.[نیازمند منبع]

در دانشگاه گندی شاپور، دوره ساسانیان، بخشی به گردآوری اطلاعات در باره بیماری‌های دریانوردان و راه‌های درمان آنها اختصاص داشته‌است. در سفرهای دریایی اکتشافی که در زمان هخامنشیان انجام می‌شد، همواره پزشکانی با کاروان‌های دریایی همراه بودند که وظیفه مراقبت‌های بهداشتی دریانوردان را بر عهده داشته‌اند. در کتاب دینکرد آمده‌است که «در دوران ساسانی در بندر سیراف و بندر هرمز نوعی دانشکده افسری به نام ناوارتشتارستان به آموزش و پرورش افسران نیروی دریایی ایران می‌پرداخت».[۴۲][۴۳]

 

مانی

نوشتار اصلی: مانی

در دوران سلطنت شاپور اول مانی ادعای پیامبری و مذهبی تازه آورد که از اختلاط سایر ادیان و مذاهب فراهم ساخته شده و در شرق و غرب دنیای آنروز گسترش یافت. مانی بزرگ زاده‌ای از اشکانیان بود پدرش فاتک از مردم همدان بود. وی در سال ۲۱۵ در یکی از روستاهای نزدیک بابِل به دنیا آمد. وی در کودکی به کسب دانش و فلسفه پرداخت و سپس ادیان زرتشتی، عیسوی، بودایی و یونانی را مورد مطالعه قرار داد و در بیست و چهار سالگی ادّعای پیامبری کرد و سپس به وسیلهٔ «پیروز» برادر شاپور یکم که دین او را پذیرفته بود به دربار راه یافت و کتاب خود «شاپورگان» را به شاپور تقدیم داشت. شاپور دین مانی را پذیرفت و مانی را در ترویج آن دین آزاد گذاشت، مانی به هندوستان و چین سفر و دوباره به ایران بازگشت، در دوران پادشاهی بهرام یکم مؤبدان زرتشتی از پیشرفت دین مانی بیمناک شده شاه را بر آن داشتند که بین آن‌ها و مانی مناظره‌ای ترتیب دهند، مانی در این مذاکره شکست خورده به دستور بهرام به زندان افکنده می‌شود و زیر شکنجه جان می‌دهد و یا به روایتی دیگر زنده زنده پوست کنده و پوستش را از کاه انباشته و بالای دروازهٔ گندی‌شاپور آویزان می‌شود و از آن هنگام آن دروازه باب مانی خوانده می‌شود (۲۷۶ میلادی).

ادبیات ساسانی


نگاشته‌ها و نوشته‌هایی که از روزگار ساسانیان برجای مانده، تنها به زبان پارسی میانه که از دیرباز زبان پهلوی خوانده شده، نیست. به زبان‌های پارتی یا زبان پهلوانیک و زبان سغدی و زبان خوارزمی و زبان ختنی و زبان طخاری نیز آثاری برجا مانده‌است.

معماری ساسانی

 

اصول

سلسله ساسانی، همانند هخامنشی، از استان فارس سرچشمه گرفت است. آنها خود را جانشینان هخامنشیان می‌دانستند که بعد از دوره‌های هلنی و سلسله پارت برای بازگرداندن عظمت ایران تلاش می‌کردند. اما در معماری، با احترام به معماری ساسانی[۱]، روش آن‌ها را پی نگرفتند و بیش‌تر از معماری عیلامی که معماری بوم‌آورد تری‌ست سرمشق می‌گیرند. شاید دلیل آن را بتوان در عدم توانایی حکومت ساسانی در به کار بردن مصالح گران‌قیمت و کم‌یاب در ایران -سنگ و چوب که در زمان هخامنشیان از مصر و لبنان آورده می‌شده‌اند- و زیاد بودن مصالح خشتی و خاک جست‌جو کرد. هم‌چنین بناهای سنگی هخامنشی برای استحکام لازم باید روی خاک سخت دامنهٔ کوه بنا شوند اما ایرانیان بعد از حملهٔ یونانی‌ها به دشت‌نشینی عادت کرده‌یودند.[۲]
رسم نوشتن روی سنگ‌ها (سنگ‌نوشته‌ها) در این دوره ادامه می‌یابد.

معماری و مذهب

امپراطوری ساسانی حکومتی بر پایهٔ ایدئولوژی و دین واحد بود[۳] که سعی داشت در تمام جنبه‌های زندگی انسان‌ها تاثیرگذار باشد. در دین زرتشتی چهار عنصر حیاتی (آب، آتش،باد و خاک) مقدس شمرده می‌شود و کثیف کردن آنها گناه شمرده می‌شود.[۴] در این میان به آتش از همه بیش‌تر اهمیت داده می‌شده، زیرا که نقش پاک کنندگی داشته‌است. رنگ زرد -رنگ آتش- نیز به عنوان رنگ مورد علاقهٔ ساسانیان شناخته شده‌است.

بناهای شاخص

معبد آناهیتا

نوشتار اصلی: معبد آناهیتا (کازرون)

این بنا به صورت مکعبی است کهاز سنگ‌های حجاری شده با ابعاد مختلف و بدون ملات به صورت دو جداره ساخته شده‌است. این بنا با الهام از سبک معماری دوره هخامنشی ساخته شده است معبد آناهیتا فاقد سقف مسطح بوده‌است. این معبد را در عمق ۶ متری از زمین‌های اطراف خود ساخته‌اند تا آب رودخانه شاپور به درون آن سرازیر شود. معبد بیشاپور سمبل یک پرستشگاه آب است و می‌توان آن را جایگاه نوازش با آب دانست. یعنی تنها عنصری از عناصر چهارگانه که به الهه ناهید منسوب است. سمبل حیوانی این ربه النوع به شکل گاو می‌باشد که در اطراف معبد، به صورت قرینه یکدیگر قرار گرفته‌است. این معبد نه تنها از نظر معماری، بلکه از نظر رعایت دستگاه‌های تنظیم و تقسیم و کنترل آب نیز فوق العاده‌است.

سه آتش‌کدهٔ بزرگ

در ایران ساسانی سه آتشکدهٔ اصلی و بزرگ وجود داشته‌است که با سه طبقهٔ جامعهٔ اجتماعی ایران مطابقت داشته‌است:

  • آتش موبدان، آتورفرنبع
  • آتش ارتشیان، آذرگشسب
  • آتش کشاورزان، آتوربرزین مهر

آتشکده آذرگشنسب

 

آتشکده آذرگشسب یا آتور گشسب معنی آن را آتش جهنده گفته‌اند. این آتشکده در آذربایجان قرار داشته و در قرن‌های پیش از فتح اعراب مهمترین مرکز مذهبی شاهنشاهی بود. این آتشکده به طبقهٔ رزمیان و سپاهیان اختصاص داشته‌است. مورخان و جغرافیدانان دوران اسلامی، محل آنرا در شیز، در محل تخت سلیمان کنونی می‌دانند که کنار دریاچهٔ کوچکی واقع شده و ۱۵۰ کیلومتر از دریاچهٔ چی‌چست (ارومیه) فاصله دارد.

برج سکوت

ی


دخمه زرتشتیان را با نام برج خاموشان و برج سکوت نیز می‌شناسند. این دخمه در ۱۵ کیلومتری جنوب شرقی یزد در حوالی منطقه صفائیه و روی یک کوه رسوبی و کم ارتفاع به نام کوه دخمه قرار گرفته‌است.
کارکرد این برج برای دفن جنازه‌ها بوده‌است. در گذشتهٔ دور جنازه‌ها را بالای برج می‌گذاشتند تا خوراک پرنده‌های شود. بعدها استخوان‌ها را در چاهی می‌ریخته‌اند. این کار برای جلوگیری از آلوده شدن خاک بوده‌است.


معماری ساسانی اشاره به سبکی از معماری ایرانی دارد که در دوران ساسانیان به اوج پیشرفت خود رسید. از بسیاری جهات، دوره سلسله ساسانی (۲۲۴-۶۵۱ میلادی) شاهد بیشترین دستاوردهای تمدن ایرانی بوده‌است. همچنین سلسله ساسانی آخرین امپراتوری بزرگ ایرانی قبل از تسلط مسلمانان بوده‌است. در حقیقت بسیاری از آنچه بعدها به عنوان فرهنگ اسلامی، معماری، نوشتار و دیگر مهارت‌ها شناخته شد متعلق به ایرانیان بود که در جهان اسلام گسترده شد.

شهر دایره‌ای

 

شهر گورمحلی باستانی است در شهرستان فیروزآباد، استان فارس. این شهر در اوایل قرن سوم میلادی به دستور اردشیر بابکان بنیاد شد. گور در زمان آبادانی خود، مرکز بخشی از ایالت فارس به نام کوره اردشیرخورّه بود.
تنها عنصر شاخص باقی مانده از این شهر برجس‌ست که در مرکز دایرهٔ شهر قرار داشته و احتمالا بر آن آتش درست می‌شده. قطر دایرهٔ شهر ۴۵۰ متر بوده‌ست.

قلعهٔ دختر

ی

 

قلعه‌ای که روی کوه قرار گرفته و احتمالا برای دفاع از شهر گور ساخته شده بود. وحه تسمیه قلعه به معنای قلعهٔ دست‌نیافتنی بوده‌است.

کاخ سروستان


 

ی

کاخ سروستان را بی‌نظیرترین بنای دورهٔ ساسانی دانسته‌اند. این کاخ در زمان بهرام گور ساسانی و به دست مهر نرسی وزیر معروف او که صدرات یزدگرد اول و یزدگرد دوم را نیز عهده‌دار بوده ساخته شده‌است. گنبد روی این کاخ دهانهٔ ۱۵ متری را پوشش داده‌است. استفاده از ستون به شکل کمرنگ وجود دارد. ابعاد و ارتفاع نسبت به دیگر بناهای دورهٔ ساسانی انسانی تر است.
در کاخ سروستان برای نخستین بار گنبد بر روی پلان مربعی قرار می‌گیرد. کاری که نیازمند گوشه‌سازی است و به عنصر اصلی معماری اسلامی تبدیل می‌شود.

پل تاریخی کوار

 

طاق کسرا

نوشتار اصلی: طاق کسری

تاق کسرا نام کاخ پادشاهان ساسانی در شهر بغداد در ساحل خاوری رود دجله، از مهمترین و آخرین سازه‌های دوران ساسانیان است. طاق گهوارهای این بنا دهانه‌ای سی متری را پوشش می‌دهد، تجربه‌ای که تا قرن نوزدهم در شرق تکرار نشد.

فلک‌الافلاک

ث

فلک‌الافلاک یا دژٍ شاپورخواست قلعه‌ای تاریخی در مرکز شهر خرم‌آباد است. قدمت این قلعه به دوره ساسانیان می‌رسد. ساسانیان شهری با نام شاپورخواست در حدود منطقه کنونی خرم‌آباد ساختند که بعدها ویران شد و در حدود سده هفتم هجری خرم‌آباد فعلی به جای آن بنا گردید. قلعه فلک‌الافلاک در دوره ساسانی کاربرد حکومتی و نظامی داشته‌ و نام فلک‌الافلاک در دوره قاجار به آن اطلاق شده‌است.

تفاوت معماری ساسانی و هخامنشی

از تفاوت‌های معماری ساسانی و معماری هخامنشی می‌توانی به نکات زیر به صورت خلاصه اشاره کرد.

  1. سقف‌های گنبدی شکل
  2. تغییر جنس مصالح
  3. دهانهٔ یزرگ شده (به خاطر تغییر جنس مصالح تیر از چوب به خاک)
  4. قوس‌دار شدن دهانه‌ها
  5. عقب نشینی پای قوس (به خاطر ملاحظات زمان ساخت)
  6. ساخت اندود گچ (در تخت جمشید سنگ‌های صیقل خورده وجود دارند. اما خشت و خاک را باید با اندودی پوشاند.)
  7. استفاده از ملات (در تخت جمشید تمام اتصالات غیرگیردار هستند و از ملات استفاده نشده‌است)
  8. در معماری ساسانی برای خنثی کردن نیروی رانشی گنبد فضاهای به اطراف بنا اضافه می‌شود. مثل شبستان‌ها و گنبدهای جانبی
  9. در معماری هخامنشی نیرو از ستون به زمین منتقل می‌شود، پس پی باید گسترده باشد. یعنی زمین سخت باشد.


سکه های عرب ساسانی به سکه های گفته میشود که بعد از اسلام  رواج پیدا کرندن و ان ها را با همان سنبه های سکه های امپراطوری ساسانی ضرب میکرند ولی به ان سنبه ها عبارت های بسم الله - لا اله الا الله- و شعار های اسلامی را اضافه میکرد که بیشتر این سکه ها با تصویر خسرو پرویز است

عکس تعدادی سکه عرب ساسانی


\"س\"

عتیقه یا آنتیک(به فرانسوی: Antique) به هر چیز قدیمی که قابل گردآوری در کلکسیون‌ها باشد اطلاق می‌شود. اشیاء عتیقه به دلیل زیبایی، کم‌یابی، وضعیت، کاربرد، احساسات انسانی مربوط بدان یا هر ویژگی دیگری مورد توجه هستند. به طور معمول شیئی عتیقه شمرده می‌شود که دست کم صد سالی دیرینگی داشته‌باشد.

جای معمول برای خرید و فروش عتیقه، عتیقه‌فروشی است.

ولی در جاهای دیگری هم این خرید و فروش ها انجام میشه و در شهرهای که گردشگر وعلاقمند بیشتر باشد بازار خرید و فروش ان رونق بیشتر دارد و یک سرگرمی بسیار سالم و مفید میباشد

تعدادی عکس از اشیا عتیقه در موزه مربوط به ایران باستان

\"2\"\"ث\"

\"س\"

\"س\"

 

تصاویر تاریخی

\"پارسه\"

\"انتیک\"

\"ی\"

 

تاریخ -تاریخ کشور-کوروش کبیر -مستند -نادرشاه -شمشیرنادرشاه

 


بزرگترین سکه طلای جهان (به سنگینی 1012 کیلو) که به وسیله ضرابخانه سلطنتی کانادا ضرب شده و در یک حراجی در اتریش به قیمت 4 میلیون دلار فروخته شد.پهنای این سکه طلای بزرگ هشتاد سانتیمتر و ضخامت آن دوازده سانتیمتر است. ساخت این سکه طلای بزرگ هجده ماه وقت گرفته است.

درجه خلوص این سکه 999/99 درصد می باشد و خالص ترین نوع سکه است که در بازار وجود دارد.

 


س

ث

ثق

بزرگترین سکه طلای جهان (به سنگینی 100 کیلو) که به وسیله ضرابخانه سلطنتی کانادا ضرب شده و در یک حراجی در اتریش ه قیمت 4 میلیون فروخته شد.

 

سکه طلا شاهزاده انگلیس

سکه طلا

س

ضرب سکه 1 کیلویی از جنس نقره در روسیه به مناسبت المپیک زمستانی 2014

\"سکه

سکه هخامنشی

 

سکه‌های هخامنشی شامل سکه‌های دارای نشان شیر و گاو نر در دوره کوروش و کمبوجیه و سکه‌های دریک، سیگلوی که از دوره داریوش تا پایان هخامنشیان رواج داشت، می شود. در سده ۶ پیش از میلاد در ساردیس لیدیه ضرابخانه ای وجود داشته است که از فتح ساردیس بدست کورش در ۵۴۷، از آن برای ضرب سکه های هخامنشی استفاده شد. این سکه ها تصویر روبرویی از یک شیر و یک گاو نر را در روی سکه، که نمادی بوده که همراه نام پارسه وجود داشته، و دو چهارگوش حک شده بر پشت سکه داشتند در دوره داریوش نخست سومین پادشاه هخامنشی (۵۲۱ تا ۴۸۵ پیش از میلاد) به فرمان وی نخستین سکه‌های زرین «دریک» و سیمین سیگلوی که شهرت جهانی یافتند، ضرب گردید. سکه‌هایی که مردم می‌توانستند آنها را به آسانی در تمام سرزمین پهناور ایران یعنی از مصر تا هندوستان که بخش سترگی از جهان آنروز را پایه ریزی می‌داد به کار برند و از این بابت دشواری‌هایی که میان قوم‌ها و ایالت‌های گوناگون ایران در امر داد و ستد وجود داشت، بر طرف گردید. سکه دریک زرین تنها به فرمان شخص پادشاه ضرب می‌شد لیکن سکه‌های سیمین چنین وضعی نداشت. داریوش اجازه داده بود، تا ساتراپهای او سکه‌های سیمین مورد نیاز را در ضرابخانه‌های واقع درقلمرو فرمانروایی خود ضرب نمایند. سکه‌های دریک در کلیه کشورهای مجاور به ویژه یونان بسیار رواج داشت، به گونه‌ای که بانکداران بیگانه با رغبت بسیار پول هخامنشی را می‌پذیرفتند و قسمت مهمی از داد و ستدها بانکی خود را با آن انجام می‌دادند.

در دوره داریوش سوم، دو دریکی که به وزن ۸۰/۱۶ گرم و نیم دریکی که نصف دریک بود و از دید نقش نیز ناچیز تفاوتی با دریک و سیگلوی داشت، ایجاد گردید. بر پشت سکه‌های دریک و سیگلوی، بیشتر فرورفتگی نا به سامان چهارگوش یا چهارگوش مستطیل وجو دارد که دربعضی از این فرورفتگی ها اگر دقت شود نقش دیده می‌شود. برخی از سکه شناسان در پژوهش های خود اشاره به نقوشی مانند جانور خوابیده یا سر جانور، یا سر اسب یا پرنده یا ماهی نموده‌اند. در مجموعه سکه‌های «هخامنشی» (ارنست بابلون) سکه‌ای است که در فرورفتگی پشت آن به گونه روشنی نقش قسمت جلوی کشتی دیده می‌شود. این سکه ضرب شهر کاری، در آسیای کهین است، زیرا یک حرف که نشانه این منطقه‌است، بر روی آن فرورفتگی است.

بر روی شماری از سکه‌های شاهی هخامنشی نیز نشانه‌ها موجود است که بتوان آنها را به واسطه تفاوتی که با نشانه‌ها سکه‌های ضرب شده در شهرهای لیبی، یا مفیلی یا کیلیکیه دارند، ضرابخانه شهری را که سکه در آن ضرب گردیده تعیین نمود. به جز این نشانه‌ها، نشانه‌ها دیگر به همراه حروف نیز گاهی بر روی دو دریکی‌ها مشاهده می‌گردد که چون این نشانه‌ها بر روی سکه‌های ماژه که در بابل پس از دوران هخامنشی در مدت فرمانروایی خود ضرب زده و بر روی چند سکه اسکندر و سلوکوس نخست دیده شده‌است، می‌توان باور داشت که این سکه‌های دو دریکی پس از دوره هخامنشی ضرب زده شده و محل ضرب بابل بوده‌است. بر سکه‌های دو دریکی، یا شیارهای مواج با نقش دو هلال یا نقش قسمت جلو کشتی دیده می‌شود. و بر سکه‌های دریک داریوش سوم، تصویر کماندار، مانند کمانداران پیش از او نیزه به دست ندارد، بلکه به جای نیزه دشنه به دست گرفته‌است.

در زمان هخامنشیان هیچ‌یک از حکام و پادشاهان محلی حق نداشتند بدون اجازهٔ داریوش به نام خود سکه زنند، فقط اجازه داشتند با اجازهٔ داریوش سکهٔ نقره بزنند، چرا که ضرب سکهٔ طلا در انحصار مرکز بود.

سکه‌های زر را دریک (داریک) و سکه‌های سیم را سیگلوی می‌گفتند. وزن دریک ۸/۴۲ گرم و و وزن سیگلوی ۱۰/۷۵ گرم بود. عیار سکه‌های دریک بسیار بالا بود و با آزمایش روی نمونه‌های به دست آمده معلوم شده‌است که فلزش تنها ۳٪ آلیاژ می‌داشته‌است. این خلوص بالا باعث رواج این سکه شد و همواره سکه‌های طلای هخامنشی سخت معتبر بودند. در اواخر دوران هخامنشی دودریکی هم ضرب شد. کیفیت سکه‌های زر در تمام دوران هخامنشی ثابت ماند.

دریک‌ها و سیگلوی‌ها دارای نقش «کماندار پارسی»اند. این نقش در طول دو قرن سلطنت هخامنشیان تغییراتی داشت. از آنجا که سکه‌های هخامنشی تاریخ ضرب ندارند از روی قراین دیگر نقش‌های مربوط به دوران هر پادشاه را تعیین کرده‌اند. سکه‌های هخامنشی جز موارد استثنایی تنها در یک سو دارای نقش هستند و پشت آنها معمولاً فرورفتگی مربع شکل و ناهمواری‌های نامنظمی وجود دارد. اینها اثر قسمت برجستهٔ سندانی‌است که هنگام چکش‌زدن بر سکه گذاشته می‌شد.

در زمان هخامنشیان بعضی ساتراپی‌ها هم که در ادارهٔ امور داخلی خود آزاد می‌بودند سکه‌های مخصوص به خود ضرب می‌کردند که مثلاً تصویر الههٔ مورد پرستششان روی آنها نقش شده بود.

کاتافراکت

 

کاتافراکت‌ها (به یونانی:κατάφρακτος) سواره نظام سنگین اسلحه زبده‌ای بودند که وظیفه اصلی شان در هم شکستن پیاده نظام و از بین بردن آرایش سواره نظام‌های سبک بود هر چند که ممکن بود گاهی به عنوان نیروهای تهاجمی نیز به کار گرفته شوند. برخی مورخان آن‌ها را اولین شوالیه‌های دنیا می‌دانند چرا که از زره‌های سنگین و براق اشرافی بهره می‌بردند. ایرانیان به مدت حدود ۱۲۰۰ سال از دوران باستان تا قرون وسطی، از شوالیه‌های کاتافراکت بهره بردند.

کاتافراکت‌ها با شوالیه‌ها در سده‌های میانه تفاوتی داشتند و آن این بود که ایشان دارای آن نقش اجتماعی آیندهٔ شوالیه‌ها نبودند. در تاریخ اشکانیان، سرمتی‌ها، ساسانیان، ارمنی‌ها، سلوکیان، پرگامون‌ها و بیزانسی‌ها از کاتافراکت‌ها بهره می‌برده‌اند.

واژه شناسی

واژهٔ کاتافراکت از دو بخش κατά به معنای سراسر و φρακτός به معنای پوشیده، پاس‌داشته پدیدآمده و معنای زره‌پوش را می‌دهد. گریوپنور (grīwbānar <*grīwbānwar <*griva-pāna-bara*) نام شکل دیگر کاتافراکت است که از واژهٔ پهلوی «گریوبان» یعنی «محافظ گردن» – اشاره به کلاه خود - ریشه گرفته‌است.

پیشینه و حضور در جنگ‌ها

ارتش ایرانیان از اوایل قرن ششم پیش از میلاد و سراسر دوران هخامنشیان از شوالیه‌های سنگین اسلحه بهره می‌جست. این کوروش کبیر (قدرت: ۵۵۹ تا ۵۳۹ پیش از میلاد) بود که متوجه شد برای پیروزی‌های قاطع تر و موثرتر در آسیای مرکزی و خاورمیانه باید از شوالیه‌های سواره نظام استفاده کند. هشتاد درصد ارتش او پیاده نظام بودند و بیست درصد باقی مانده شوالیه‌های سواره نظام. در اوایل دوران هخامنشیان بیشتر سپاه ایران سبک اسلحه بودند. آن عده‌ای که سنگین اسلحه تر بودند، چرم ضخیم و جوشن در بر می‌کردند. با کمک این ارتش، ایرانیان می‌توانستند بر امپراتوری عظیمی که از هند تا یونان گسترش یافته بود تسلط داشته باشند.

بالاخره در دوران داریوش در سال ۴۹۰ پیش از میلاد ایرانیان اولین بار در نبرد ماراتن شکست خوردند اما تنها پس از شکست خشایارشا در جنگ‌های ایران و یونان بود که ایرانیان دریافتند نیاز به تحولی در ارتش خود دارند. اردشیر سوم هخامنشی (۳۵۸ تا ۳۳۸ پیش از میلاد) دست به اصلاحات گسترده‌ای در ارتش اواخر دوران هخامنشی زد و آن را به سمت سنگین اسلحه شدن سوق داد. اولین کارتافراکت‌های واقعی در این دوران به کار گرفته شدند که متشکل از اشراف ایرانی بود و به عنوان نیروهای ویژه عمل می‌کردند. این سلحشوران با زره‌هایی پوشیده شده بودند و نکته جالب توجه در مورد آن‌ها این است که حتی اسب‌های این کاتافراکت‌های ایرانی نیز با زره محافظت می‌شدند. این ویژگی بعد از ورود اسکندر مدتی پدیدار نبود تا اینکه در اواخر قرن سوم پیش از میلاد مسیح از سوی پارتیان (اشکانی‌ها)، دولت یونانی بلخ و سکاها احیا شد. جنبه جالب توجه دیگر کاتافراکت‌های هخامنشی این است که از سرمتی‌ها و سکا‌ها تاثیر بسیار یافتند که البته این‌ها هم مردم چادر نشین ایرانی بودند. به نظر می‌رسد که سکاها پادشاهی ای تحت حاکمیت یا حداقل در سایه عظمت امپراتوری هخامنشیان ایران بودند.

اولین استفاده از کاتافراکت‌ها جنگ گوگمل در ۳۳۱ قبل از میلاد بود که امپراتور ایرانی داریوش سوم در مقابل نخبه نظامی جوان، سردار و پادشاه مقدونی اسکندر قرار گرفت. “آریان” مورخ گزارش می‌کند در جریان نبرد، داریوش سوم در میان گارد پیاده نظام معروف و نخبه جاویدان خود بود و سواره نظام‌های کاتافراکت هم در سمت راست وی ایستاده بودند. علیرغم وجود این نیروهای ویژه، ایرانیان نتوانستند اسکندر شجاع و مستعد و سواره نظام‌های همراهشان را شکست دهند. گفته می‌شود این سوارکارها در قیاس با کاتافراکت‌ها سبک اسلحه تر بودند. با قاطعیت می‌توان گفت علت شکست سپاه عظیم داریوش سوم کمبود انضباط و روحیه شان در قیاس با جنگجویان سپاه اسکندر بود. برای همین کاتافراکت‌های ایرانی طی چند سده بعدی در دوران اشکانی‌ها به اصلاح و تحول ادامه دادند.

کاتافراکت‌ها در خدمت اشکانیان

کاتافراکت اشکانی

اسکندر در ۲۵ سالگی قدرتمند ترین پادشاهی روی زمین را از بین برد. او در ادامه فتوحاتش به هند رسید هرچند که به شهر بابل عقب نشینی کرد و در سال ۳۲۳ قبل از میلاد در آن جا به علت بیماری درگذشت. در بستر بیماری، فرماندهان و افسران تحت فرمانش از وی پرسیدند:”بعد از تو امپراتوری به چه کسی می‌رسد؟” و مشهور است که وی پاسخ داد “به قوی ترین!”. قلمرو گسترده وی بعد از مرگش صحنه کشمکش و بدبختی شد. فرماندهان وی در جنگ مشهور دیادوچی علیه یکدیگر جنگیدند. در پایان جنگ، بخش بزرگ امپراتوری هخامنشی به سلوکوس رسید که در بردارنده میانرودان (عراق)، ایران، سوریه و بخش‌هایی از آسیای صغیر بود. بطلمیوس ژنرال دیگر ارتش اسکندر مصر، لیبی، یهودیه (اسرائیل جنوبی) و کیلیکیه (جنوب ترکیه امروزی) را تصاحب کرد و قلمرو کاسندر دربردارنده مقدونیه و تراکیه (شمال یونان) بود.

اشکانیان (۲۵۰ قبل از میلاد تا ۲۲۴ پس از میلاد) در حدود ۲۵۰ پیش از میلاد از شمالغربی ایران به این سرزمین وارد شده و امپراتوری خود را در سراسر ایران گسترش دادند. رهبر اشکانی‌های ایرانی، شخصی با نام اشک بود که ارتش خود را از ترکمنستان و خراسان امروزی وارد سرزمین ایران کرد. اشکانی‌ها تاکتیک “شوک” را در سپاه تمام سواره نظام خود توسعه داده بودند. به این ترتیب که ابتدا زره‌های دشمن را با شلیک تیرهای فراوان تکه تکه می‌کردند و سپس حمله کاتافراکت‌ها کار را تمام می‌کرد. این کاتافراکت‌ها به وسیله جوشن‌های فلزی (با حلقه‌های فلزی در هم تنیده)، زره‌های سینه پوش و زره‌های پولکی محافظت می‌شدند. آن‌ها همچنین نیزه‌های مشهور کونتوز را به کار می‌بردند که در میان ایرانیان باستان کاربرد زیادی داشت. نیزه زنی احتمالا راه را برای استفاده از جنگ افزارهایی چون شمشیرها و گرزهای بلند ایرانی همواره می‌ساخت. این جنگ افزار بسیار به جنگ افزارهایی که چندین سده بعد اروپائیان در قرون وسطی استفاده می‌کردند شباهت داشت. بیشتر ارتش قدرتمند و موثر اشکانی از سواره نظام‌هایی تشکیل شده بود که کمانداران سواره نظام آن و تیرهای سبکی که شلیک می‌کردند می‌توانست سپر و زره دشمنانش را هم سوراخ کند.

اشکانی‌ها بیشتر ایران را از چنگ سلوکیانی درآورد که با مشکلاتی چون درگیری با مصری‌ها و باختری‌ها دست و پنجه نرم می‌کردند. سلوکیان عمدتا از آرایش فالانژ پیروی می‌کردند که یک مجموعه درهم فشرده مستطیل شکل از پیاده نظام‌های سنگین اسلحه بود. این آرایش سربازان در حمله رو به جلو بسیار موثر است ولی از پشت و جانب آسیب پذیر بوده و سوارکاران کماندار اشکانی می‌توانستند به راحتی آن‌ها را دور زده و قتل عام کند.

آن گاه کاتافراکت‌ها می‌توانستند به آسانی وارد بدنه ضعیف شده سربازان سلوکی شده و باقیمانده آن‌ها را از بین ببرد. سواره نظام‌های سلوکی نیز در برابر کاتافراکت‌های اشکانی کارآیی نداشتند و به سادگی شکست می‌خوردند چرا که زره‌های سلوکیان در برابر نیزه‌های سنگین کنتوز مقاومتی نداشتند و حتی سواره نظام سنگین سلوکیان درهم شکسته می‌شدند و در مقابل، زره کاتافراکت‌ها نفوذ ناپذیر می‌نمودند. سلوکی‌ها از فیل‌های جنگی نیز برای استفاده علیه اشکانیان استفاده کردند اما اشکانی‌ها به سادگی با چشم و پا‌های فیل‌ها را به رگبار گلوله می‌بستند تا این که فیل‌ها با وحشت فرار کرده و آنگاه کاتافراکت‌ها به حیوان‌ها حمله می‌کردند تا به آرایش نظامی خود سلوکی‌ها حمله ببرند.

استفاده از کاتافراکت‌ها پیروزی‌های بسیاری را برای اشکانی‌ها به ارمغان آورد که در نتیجه این پیروزی‌ها، امپراتوری در قرن اول قبل از میلاد بسیار ثروتمند و نیرومند گشت. این باعث شد ایران توجه ثروتمندترین فرد روم، مارکوس کراسوس را به خود جلب کند. وی تصمیم گرفت با حمله به اشکانی‌ها (پارتیان) و تصرف آن به “اسکندر ثانی” بدل شود؛ عنوان با شکوهی که بسیاری از رومی‌ها مشتاق به دست آوردن آن بودند. در سال ۵۳ پیش از میلاد کراسوس با ۳۵۰۰۰ لژیونر رومی و ۴۰۰۰ سوارکار سبک اسلحه و همراهی پسرش پوبلیوس به پارتیا (ایران دوران اشکانی) حمله کرد.

کراسوس در پیشروی خود به داخل سرزمین‌های ایران با مقاومتی روبرو نشده بود تا اینکه وقتی به نزدیکی شهر حران (جنوب شرقی ترکیه امروزی) رسید به نیروی نسبتا کوچک اشکانی‌ها به فرماندهی سپهبد سورناسورنای جوان برخورد کرد. ارتش سورنا در جنگ حران از ۹۰۰۰ اسب سوار کماندار و ۱۰۰۰ کاتافراکت تشکیل شده بود. در این دوران کاتافراکت‌ها که کاملا زره پوش بودند و اسب هایشان هم نیمه زره پوش بود شهسوار /شوالیه هم خوانده می‌شدند. این اسب‌های پرتوان از نژاد نیسایی، بومی مناطق کوهستان زاگرس در غرب ایرن بودند و توانایی حمل یک زره پوش سنگین اسلحه را بر پشت خود کنند. کاتافراکت‌ها کلاهخود‌های پولادین بر سر داشتند.

جالب اینجاست که اشکانی‌ها تلاش می‌کردند ارتش رومی‌ها را بترسانند و از ابتدا بر تعداد زیادی طبل توخالی می‌کوبیدند که صدای بلند و ناهنجار آن تا انتهای نبرد آرامش و تمرکز را از سربازان رومی می‌گرفت. آن گاه سورنا فرمان داد کاتافراکت‌هایش زره خود را با لباس پوشانده و سپس پیشروی کنند. وقتی به نزدیکی رومی‌ها رسیدند لباس‌ها را دور انداختند تا زره براق آن به یکباره چشم رومی‌ها را خیره کند. اما سورنا از اینکه این تاکتیک تاثیر چندانی بر رومی‌ها نداشت تعجب کرد! تاکتیک دیگر اشکانیان این بود که هزاران شتر که مرکوبشان پر از تیر بود با خود آورده بودند.

یک فراز جالب این نبرد وقتی بود که پوبلیوس ۱۳۰۰ سوارکار گل (فرانسه باستان) خود را به تعقیب سوارکاران کماندار اشکانی فرستاد و با کاتافراکت‌های سنگین اسلحه آن‌ها روبرو شد. کاتافراکت‌ها سواره نظام سبک اسلحه پوبلیوس را تار و مار کردند. سربازان گلی با نا امیدی تلاش کردند بر پشت اسب‌های کاتافراکت بجهند اما نیزهٔ سوارکاران کاتافراکت آن‌ها را به سیخ می‌کشید. در تاکتیک دیگری سربازان گل باقیمانده تلاش کردند کاتافراکت‌ها را سرنگون کرده و از اسب فرود بیاورند که البته در این کار خطرناک خود موفق نشدند. در نبرد سواره نظام‌ها پوبلیوس کشته شد و سرش را بر دیرکی نصب کردند.

کراسوس در حران به سختی شکست خورد وخود نیز کشته شد. تلفات رومی‌ها حدود ۲۰۰۰۰ نفر بود و ۱۰۰۰۰ نفر هم اسیر شدند که این نبرد را به یکی از سنگین ترین شکست‌های تاریخ روم بدل می‌کند. گفته می‌شود شاه ایران، ارد دوم طلای ذوب شده در گلوی جسد کراسوس ریخت و گفت “بگذارید به آرزوی دوران حیاتش برسد!” که درواقع تمسخر حریص بودن کراسوس است.

کاتافراکت‌ها در خدمت ساسانیان

کاتافراکت ساسانی

سلسله اشکانیان به دست ساسانیان (۶۵۱-۲۲۴ میلادی) منقرض شد. نبرد نهایی که بسیار خونین بود در ۲۲۴ میلادی در هرمزگان رخ داد که اولین نبرد نیزه زنی تاریخ به شمار می‌رود. در جریان این نبرد اردوان پنجم اشکانی با اردشیر اول – بعدا شاهنشاه- ساسانی دوئل کرد که کشته شد و ساسانیان به پیروزی رسیدند.

ساسانیان سنت جنگاوری سواره نظام را که تحت حاکمیت اشکانیان به پیشرفت و غنای فراوان رسیده بود به ارث بردند. چون امپراتوری ساسانیان به مراتب سازمان یافته تر از اشکانیان بود، ارتش آن‌ها نیز در نتیجه موثرتر و قوی تر بودند و تاثیرات بسیاری بر غربیان گذاشت.

ساسانیان کاتافراکت‌ها را توسعه و بهبود دادند. منابع رومی متعددی گزارش کرده‌اند سراسر بدن کاتافراکت‌های ساسانی با آهن ضخیم پوشیده شده بود. این پوشش آن‌ها را شبیه مجسمه آهنی متحرک می‌کرد که هم یک ابزار تخریب روانی و هم سلاح شوک آور به شمار می‌رفت. خیلی از گونه‌های کاتافراکت تشکیل شدند، از جمله گارد سلطنتی پشتیگبان و ژایدان (جاویدان). ساسانیان هم مانند پیشینیان خود از کاتافراکت‌ها تقریبا در تمام نبرد‌ها استفاده می‌کردند که سه تا را برای نمونه می‌آوریم.

نمونه اول: محاصره امیدا در ۳۵۹ میلادی. در طی هفتاد و دو روز محاصره امیدا که از سوی شاپور دوم هدایت می‌شد سپاه عظیمی از سراسر امپراتوری وی جمع آوری شدند. کاتافراکت‌های سنگین با قدرت تمام به دروازه‌های شهر حمله می‌کردند اما باران تیر، سنگ و زوبین بر سر آن‌ها می‌بارید که درنهایت بالاخره از زره آن‌ها عبور می‌کردند. اما به علت اراده محض شاپور دوم و نیروهای وی امیدا سقوط کرد.

نمونه دوم: نبرد تیسپون در ۳۶۳ که امپراتور روم جولیان معروف به مرتد-چون به مسیحیت پشت کرده بود- ارتش ۶۰۰۰۰ نفره روم را در قلمرو ساسانیان پیش راند تا پایتخت امپراتوری، شهر تیسپون را ویران کند. شاهنشاه ایرانی، شاپور دوم آنقدر رزمارای با تدبیری بود که دریابد تنها راه مقابله با رومی‌ها که ساز و برگ و مشق نظامی برتری دارند حمله غافلگیرانه‌است. در حالی که رومیان در بیرون از دیوارهای تیسپون چادر زده بودند، ایرانی‌ها حمله غافلگیرانه‌ای را ترتیب دادند و به وسیله پیاده نظام سنگین، کاتافراکت‌ها و فیل‌ها به سربازان رومی که انتظار این حمله را نداشتند یوش بردند. سربازان رومی با شجاعت جنگیدند ولی در نهایت نبرد را واگذار کردند. امیانوس مارسلینوسمی نویسد: “این اولین نبردی بود که سواره نظام پشتیگبان در آن شرکت داشتند”. پشتیگبان‌ها که سواره نظام‌های بسیار سنگین و نیرومندی بودند می‌توانستند با یک نیزه دو سرباز دشمن را به سیخ بکشند.

در اوایل قرن هفتم میلادی ساسانیان به استفاده از “سواره نظام کلیبیناری” روی آوردند که نام مستعارش “حامل اجاق” بود، چرا که به علت استفاده از زره‌های فراوان، در میدان نبرد در بحبوحه جنگ سرباز سواره نظام به شدت داغ می‌شد. ساسانیان حتی از کاتافراکت‌های فیل سوار نیز استفاده کردند که زره پوشان بر کجاوه بزرگی بر روی فیل قرار می‌گرفتند و به این ترتب به سکوهای شلیک متحرکی بدل می‌شدند که می‌توانستند به مواضع دشمن هم هجوم ببرند. این سواره نظام‌ها با سواره نظام‌های اسب سوار شباهت داشته و می‌توانست به مناسبت موقعیت جنگی کمان یا نیزه به کار گیرند. سه یا چهار نفر بر کجاوه سوار می‌شدند که متشکل از فیلبان و پرتاب کننده‌های نیزه و کماندرانی بود که دشمنان را هدف قرار می‌دادند. قرار گرفتن بر پشت فیل آن‌ها را دست نیافتنی می‌ساخت و جوشن‌های حلقوی و زره‌های پولکی شان آن‌ها را در برابر پرتابه‌هایی چون تیر نفوذ ناپذیر می‌ساخت.

نمونه سوم: علیرغم همه این تحولات نظامی، فرمانده ساسانی رستم فرخزاد در نبرد قادسیه (۶۳۵ میلادی) به سختی از سپاه اعراب شکست خورد. ارتش شصت هزار نفره ایرانیان عمدتا به سه دسته تقسیم می‌شدند: پیاده نظام، سواره نظام سنگین یعنی دو گروه کاتافراکت‌های مسلح به زره و نیزه و سواره نظام سنگین کلیبیناری و دسته سوم هم فیل‌ها بودند که سپاهیان هندی هم خوانده می‌شدند. در برابر آن‌ها نیروی اعراب مسلمان به استعداد ۳۰۰۰۰ پیاده نظام و ۷۰۰۰ سواره نظام بود.

نبرد قادسیه چهار روز به درازا انجامید. در این چهار روز، نبرد شدید و خونینی درگرفت و از هر دو طرف، بسیار کشته شدند. کاتافراکت‌های ساسانی در روز چهارم که رستم کشته و سر از تنش جدا شد به سختی شکست خوردند. کاتافراکت‌ها از کشته شدن فرمانده شان مطلع نبودند و آنقدر جنگیدند تا خط مقدم ساسانیان پس از یک نبرد دلیرانه در برابر اعراب شکسته شد. وقتی ساسانیان شنیدند که خطوط اصلی ساسانیان در هم شکسته شده و فرمانده شان هم کشته شده‌است از میدان فرار کردند و جالینوس فرماندهی نیروهای باقیمانده ارتش ساسانی را برعهده گرفت. او کنترل پلی که بر نهر عتیق بسته شده بود را برعهده گرفت و موفق شد تعداد زیادی از ایرانیان را از آن پل به سلامت عبور دهد. امپراتوری ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی به دست اعراب از بین رفت و آخرین پادشاه ساسانی یزدگرد سوم به دست یک آسیابان به قتل رسید.

میراث کاتافراکت‌ها

کاتافراکت اشکانی

اعراب از کاتافراکت‌ها به عنوان سربازان مزدور استفاده می‌کردند و مشهور است که دستمزدشان از سربازان عرب معمولی بیشتر بود. اصلی ترین و واضح ترین میراث کاتافراکت‌های ایرانی تاثیرشان بر اروپاییان بود. اروپایی انگیزه یافتند که کاتافراکت‌های خود را بسازند که سواره نظام‌هایی بودند موسوم به شوالیه/شهسوار که مبنایشان افتخار، غرور و مهارت جنگی بالا بود. ریشه این شوالیه‌ها همان کاتافراکت‌های ایرانی بود و در تاکتیک‌ها و طراحی شان تغییر چندانی داده نشده بود تا این که در سده ۱۴۰۰ استفاده از باروت و سلاح‌های گرم فراگیر شد.

ارتش ساسانی لشکریان و سپاهیان محافظ شاه و کشور در زمان حکومت ساسانیان بر ایران بودند. پس از شکست اردوان پنجم اشکانی از اردشیر یکم ساسانی که علیه او شوریده بود حکومت ساسانی در ایران مستقر شد. سیستم نظامی گری ساسانیان با اشکانیان متفاوت بود و قشون سواره و چریکی اشکانی که بصورت پراکنده مبارزه می‌کردند جای خود را به سپاه منظم و قانونمند ساسانی سپرد[۱].این ارتش جنگ‌های زیادی با هپتالیان و رومیان و اعراب نمود[۲].ارتشتاران و نامیان از طبقات دوره ساسانی بودند و هزینه و دستمزد آنها از خزانه شاهی ایران پرداخت می‌شد. شاه بالاترین مقام نظامی بود.

==که پزشک اسب‌ها و چارپایان جنگی نظامیان بود و وضعیت سلامت آنهارا بررسی می‌کرد.

رسته‌های نظامی


رسته‌های مختلفی در نیروی نظامی ساسانی وجود داشته که از مهمترین آن‌ها می‌توان به اسواران، دیلمیان، پایگان، کمانداران و فیلبانان نام برد. نظامی گری در دوره ساسانی موروثی بوده و بیشتر این نظامیان از خانواده‌هایی نظامی و تحت تربیت نظامی بوده‌اند. از میان تمامی این رسته‌ها اسواران یا همان سواران ساسانی که بیشتر پارتی تبار هم بودند از شهرت بیشتری برخوردار بودند[۳].دیلمیان عمدتاً در شمشیر زنی و نیزه اندازی مهارت داشتند[۴] و پایگان نیز پیاده نظام ارتش ساسانی بودند و گاهی نیروهای فدایی اسواران میشند و در تیراندازی هارت خاصی داشتند[۵].فیلبانان دوره ساسانی هم عمدتاً سواران فیل‌هایی بودند که از هندوستان آورده شده بودند. کاربرد فیل بیشتر برای ارعاب و ترساندن سپاهیان دشمن و بخصوص اسب‌های نظامی رومیان بود. آمیین مارسلن دربند اول کتاب ۱۹ خود با بیان این مطلب می‌گوید: «دیدن فیل‌های جنگی ایرانیان قلب‌ها را از کار می‌انداخت و صدای این حیوان مهیب و بوی او نیز موجب وحشت و رم کردن اسب‌های ما می‌شد».[۶

تاکتیک‌های نظامی


ر دوره ساسانیان شورای مرکب از بزرگان و فرماندهان کشور تشکیل می‌شد که در مورد عملیات نظامی تصمیم گیری شود[۷].ساسانیان در فن محاصره کردن و قلعه گیری مهارت داشتند و برای دفاع از شهرها و اردوی نظامی گاهی اقدام به حفر خندق می‌کردند. استفاده از منجنیق و قلعه کوب در دوره ساسانی رایج بوده است. شاه یا فرمانده لشکریان پیش از هر جنگ ارتش خود را سان می‌دید و هر سربازی یک تیر بدرون سبد می‌انداخت و شمار واقعی لشکریان معلوم می‌شد. نیز هنگام بازگشت از این طریق نیروهای تلف شده خود را شمارش می‌کردند[۸].

سیستم اداری ارتش

در ارتش ساسانی فرمانده کل شاه کشور بود. در پس او ایران سپهبد این عنوان را داشت. شخص شاه بندرت در جنگ‌ها شرکت می‌کرد (شاپور دوم شرکت می‌نمود). درصورت حضور شاه وی بر تختی می‌نشست و دورتادورش را فداییانش می‌گرفتند. در صورت عدم حضور شاه فرمانده لشکریان بر تخت جلوس می‌کرد. دریافت حقوق سپاهیان از خزانه شاهی بود و آنها می‌بایست به وفاداری به شاه سوگند می‌خوردند. انضباط در ارتش باید رعایت میشد و معمولاً جز فرماندهان ارشد کسی از برنامه‌های جنگی یا عملیاتی در جبهه اطلاع نداشت. سرپیچی از دستور فرماندهان مجازات سنگینی داشت. مجازات‌های نظامیان ساسانی عمدتاً برپایه جرائمی مانند خیانت به شاه، سرپیچی، سرکشی و فرار استوار بود. غذای سربازان در جنگ مقوی و مرکب از نان و شیر و گوشت بوده برای کسی که غذای سربازی را می‌دزدیده مجازات سنگینی درنظر می‌گرفتند. حقوق کلیه نظامیان بشرطی پرداخت می‌شد که در هنگام سان ظاهر و ادوات نظامیشان فاقد نقص بوده باشد. کسی هم از این قاعده مستثنی نبوده است[۹].

سلاح‌ها و زره‌های ساسانیان

اردشیر اول اصلاحاتی در ارتش ساسانیان صورت داد. او یک ارتش دایمی تحت فرمان خود تاسیس کرد و درعین اینکه سیستم سوارکاری پارتیان (اشکانیان) را حفظ کرد، افسران ارتش را از ساتراب‌ها و شاهزادگان و نجیب زادگان محلی جدا کرد. او یک سری اسلحه جدید از قبیل چند نوع زره و ادوات محاصره و قلعه گیری به ارتش معرفی و اضافه کرد.

زره‌های حلقوی از حلقه‌های به هم متصل شده و در زمان اردشیر اول تولید می‌شدند (اسواران ساسانی، دکتر کاو فرخ را ببینید). فرخ می‌نویسد اگر چه تولید زره‌های حلقوی سخت تر از زره‌های معمولی بود، اما مزایایی نسبت به زره‌های دیگر داشت. از جمله مقاوم تر، مانا تر و انعطاف پذیر تر بودند و همچنین اجازه می‌دادند حرارت بدن دفع شود که این در آب و هوای گرم بسیار اهمیت داشت. او اضافه می‌کند این نوع زره وقتی در ترکیب با زره‌های دیگر به کار می‌رفت موثرتر می‌شد. فرخ با نقل قول از بیور و شهبازی اشاره می‌کند یکی از دلایل شکست اشکانیان از ساسانیان در فیروزآباد این بود که اشاکایان بیش از حد بر زره‌های لایه لایه و فلسی تاکید داشتند در حالی که سواره نظام زبده ساسانیان علاوه بر آن زره‌های حلقوی هم می‌پوشیدند. دفاع موفقیت آمیز ساسانیان در برابر مهاجمین چادرنشین آسیای مرکزی و رومیان (غربی و شرقی) در عمل ثابت کرد که اصلاحات اردشیر موثر بودند. در دوران اردشیر اول یک کتاب راهنمای نظامی منتسب به او نگاشته شد که اکنون در دست نیست. از این کتاب در کتاب عربی الفهرست نام برده شده است که اثر یک ایرانی موسوم به ابن ندیم است و در نیمه دوم قرن دهم به رشته تحریر در آمد. ابن ندیم در فصل آثار مربوط به هنرهای نظامی از اثری با نام “هنر رزماوری و شیوه‌های فتح قلع‌ها و شهرها، به کمین نشستن، قرار دادن نگهبانان، تحت فشار قرار دادن جاسوسان، فرستادن دسته‌های سربازان و پادگان زدن” یاد می‌کند. این کتاب بر اساس رساله‌هایی است که در قرن سوم میلادی برای اردشیر پسر پاپک نگاشته شده‌اند. عنوان عربی این کتاب الفروسیا الشمیتی می‌باشد.


تون اصلی ارتش ساسانیان واحدهای سواره نظلم سنگین اسلحه موسوم به اسواران یا کاتافراکت‌ها بودند. فرخ [۱۰] می‌نویسد در اوایل دوران ساسانیان، نیزه سلاح تهاجمی اصلی اسواران بود. ذکا [۱۱] اظهار می‌کند کاتافراکت‌های ساسانی (نام دیگر اسواران) مجهز به نیزه چنان محکم و استوار بر زین اسب خود می‌نشستند که گویی به آن قفل شده بودند. آنها به مثابه دیواری در صف‌های اول ارتش می‌ایستادند. پشت آنها کماندارن و سپس فیل‌های جنگی (حربه‌ای که ساسانیان آن را اولین بار به کار بردند) می‌ایستادند. آنها در ردیف‌های متمرکز حمله می‌کردند و از سوی کماندارانی که به طور پیوسته به سوی خطوط دشمن تیراندازی می‌کردند پشتیبانی می‌شدند. ویسهوفر می‌نویسد فرمانده در وسط جای می‌گرفت و در حالی که از سوی سربازان برجسته نگهبانی می‌شد دستورهای لازم را به سپاه خود می‌داد. این سواره نظام‌های سنگین اسلحه به نوبه خود از پشتیبانی کمانداران سوارکار سبک اسلحه حمایت می‌شدند که با نیروهای دشمن درگیر شده و آن‌ها را خسته می‌کردند. به اعتقاد نیکول [۱۲]، همانند دوران پارتیان، تعداد کمانداران سوارکار سبک اسلحه ده برابر اسواران بود. نیکول همچنین معتقد است سواره نظام سنگین اسلحه به ندرت می‌توانستند با حمله مستقیم پیاده نظام را در هم بشکنند. بنابراین سواره نظام سنگین اسلحه ساسانیان باید در دسته‌های نزدیک به هم حرکت و مانور می‌کردند که جلوی آن به خوبی از سوی ارتش محافظت می‌شد و پیاده نظام هم در کناره‌ها در گیر سواره نظام دشمن می‌شدند. نکته جالب دیگر این است که سواره نظام ساسانیان تا سال‌های آخر شاهنشاهی خود از رکاب استفاده نمی‌کردند.

شمشیرها - سنگ نگاره‌های ساسانیان در فیروزآباد ۱و۲، نقش رجب ۳، و نقش رستم ۱ (Masia، ۲۰۰۰ را ببینید)[۱۳] شمشیرها را به عنوان نمادها و تمثیل‌های سلطنتی نشان می‌دهند. شمشیر ساسانیان مثل پارتیان دولبه و بلند بودند. به گفته گیرشمن (۱۹۶۳:۲۹۵)، منابع ما در زمینه اسلحه‌های دوران ساسانیان بسیار کم هستند و اطلاعات اندکی در این زمینه به ما می‌دهند. این کمبود اطلاعات آکادمیک تا حدی از سوی آثار تیرارسیان پوشش داده شده‌اند که برخی فصل‌هایی که بوسیله مورخان ارمنی دوران ساسانیان در نیمه اول قرن پنجم نوشته شده‌اند را آورده است. این مورخین سه نوع اسلحه‌ای که همه نجیب زادگان ساسانی حمل می‌کردند را ذکر می‌کنند:

الف) تور (شمشیر کوتاه) به کمربند و سمت راست بدن وصل می‌شد،

ب) سوسر (شمشیر بلند) که به کمربند و سمت چپ بدن وصل می‌شد،

ج) نرن (خنجر) به ران بسته می‌شد.

در پارسی، شمشیر را سنه با شمشیر می‌خواندند و در متون پارسی میانه مانوی شفشِر نامیده می‌شد (MacKinze، ۱۹۷۱ را بنگرید). بر پایه نمونه‌های باستانشناسی شمشیرهای ساسانیان در موزه‌های ایران، شمشیرهای ساسانیان را می توان به صورت زیر تقسیم بندی کرد:

الف) شمشیرهای با محافظ دست صلیبی (دارای زائده‌ای به شکل صلیب در بالای دسته که از دست شمشیر زن محافظت می‌کند)،

ب) شمشیرهای با نیام با زواید P-شکل (با یا بدون نقش پَر)،

ج) شمشیر با نقش پُر و بدون زواید P-شکل و

د) شمشیر دودستی (شمشیر بزرگی که برای استفاده ازآن باید هر دو دست را به کار برد).

در این میان شمشیرهای با نیام و با زایده P- شکل قابل توجهند چرا که سمت بیرون این شمشیرها با نقش‌ها و الگوهای پَر تزیین شده است، یعنی همان نگاره‌هایی که در سایر هنرهای تزیینی ساسانیان هم دیده می‌شود. هارپر (۱۹۷۸:۸۴)[۱۴] از گیرشمن نقل می‌کند که طرح پَر را نماد پرنده ورگنا یکی از اشکال بهرام/ وِرِثْـرَغْـنَـه ایزد پیروزی زردشتی می‌داند. (برای اطلاعات بیشتر در مورد وِرِثْـرَغْـنَـه به خرده اوستا، ۱۴ بهرام‌یشت مراجعه کنید). سلحشوران ساسانی از نقش پر بر روی دسته و نیام (غلاف) شمشیرها و زره خود استفاده می‌کردند تا از خود در برابر دشمنانشان محافظت کنند.

نیزه: استفاده از نیزه‌ها از سوی واحدهای کاتافراکت‌های سنگین اسلحه به دوران هخامنشیان بازمی‌گردد. یک قمقمه قالبی سفالین از مقبره ای در کوای-کیرگلن-کالا در ساحل آمودریا پیدا شد که نقش یک سوارکار نیزه دار بر خود دارد [۱۵].

واژه باستانی ارشتی (نیزه) که از سوی هخامنشیان به کار می‌رفت در دوران ساسانیان به ارشت بدل شد. پورداوود (۱۹۶۹/۱۳۴۷:۳۹) [۱۶] گفت ریشه کلمه در پارسی نو نیزه است. فرخ (۲۰۰۵:۱۳) می نویسد نیزه‌های ساسانی را با دو دست گرفته و در سطح کمر نگه می‌داشتند.

تبرزین: ساسانیان تبرزین نیز به کار می‌بردند. الصراف (۲۰۰۲:۱۳) می‌گوید تبرزین یک تیغ بزرگ و پهن و دسته نسبتاً بلندی داشت و سوارکاران ساسانی باید از بین تبرزین و گرز یکی را انتخاب می‌کردند چرا که حمل کردن هر دو با هم مایه زحمت و غیر ضروری است. الصراف اضافه می‌کند که در اسطوره ساسانیان، بهرام گور تبرزین (بنا بر روایت دیگر گرز گاوسر) را به عنوان تنها سلاح خود انتخاب می‌کند تا بتواند به تنهایی در برابر دو شیر گرسنه ایستاده و تاج پادشاهی را از میان اینها بردارد.

کمان: به سنت هخامنشیان و پارتیان کمان همچنان در دوران ساسانیان از اهمیت بالایی برخوردار بود. اجزای کمان ساسانیان به این شرح است: یک دسته به عقب رفته، کمان‌های نسبتاً کوتاه و خمیده، زانویی محکم با منحنی که در بالا بزرگتر از قسمت پایین آن است.

جمع بندی: سلاح‌های مختلفی در دوره‌های هخامنشیان و ساسانیان ایران مورد استفاده قرار می‌گرفت. خیلی از این سلاح‌ها نه تنها در میدان‌های جنگ کاربرد داشتند بلکه نمادهای پادشاهی نبیز بودند. یک بررسی جامع سنگ نگاره‌ها و اشیای هنری در کنار یافته‌های باستان‌شناسی تصویری روشن از تحول و توسعه این سلاح‌ها می‌دهد. به علت رویارویی‌های نظامی ایران با سایر مدنیت‌ها سلاح‌های نو معرفی شده و سلاح‌های موجود بهبود بیشتری یافتند تا بیشترین تاثیر را داشته باشند.

سکه‌شناسی

 

سکه‌شناسی دانش مطالعه انواع گوناگون پول از قبیل شمش، حلقه، سکه، اسکناس، تمبر و اوراق بهادار است. در سکه‌شناسی، همچنین به ابزارهای ساخت پول از قبیل مهر، سرسکه و ضرابخانه توجه می‌شود. ابزارهای اعتبار پول همچون توزین و عیارسنج از دیگر مباحث دانش سکه‌شناسی‌است. این دانش به تاریخ پول و مراکز حفظ و تبدیل آن در جهان می‌پردازد. سکه‌شناسی محدود به سکه و پول نمی‌شود؛ بلکه شبه‌پول‌هایی مانند مدال، نشان و ژتون را نیز در برمی‌گیرد.

سکه‌شناسی قسمت مهمی از باستان‌شناسی است که شاهد زنده‌ای از تمدن دنیای قدیم و ملل مختلف می‌باشد. علم سکه‌شناسی منحصر به شناسایی رشتهٔ خاصی نیست، بلکه سکهٔ هر دوره نمایندهٔ عادات، آداب، خط، زبان، هنر، مذهب، تمدن، وضعیت اجتماعی، ثروت یا ورشکستگی، ارتباطات تجارتی ملت و مملکتی است و در حقیقت منبع اطلاعات صحیح و دقیق از دنیای قدیم، یعنی از دورانی که سکه ایجاد گردیده تا به‌حال می‌باشد.[۱] سکه هم اثری باستانی‌است که در سکه‌شناسی مدنظر است از سوی دیگر، پدیده اقتصادی‌است. بنابراین سکه‌شناسی، به باستان‌شناسی، تاریخ و اقتصاد وابسته‌است. همچنین سکه‌شناسی به کتیبه‌خوانی و زبان‌شناسی، نشانه‌شناسی و تشخیص علایم روی سکه، گاه‌شماری و تقویم برای تعیین زمان سکه و جغرافیا برای تعیین محل آن نیازمند است.

هرچند سکه‌هایی که در گذشته‌های دور ضرب شده‌اند، نمی‌توانند مورد تحریف جدی قرار گیرند، سکه‌شناسی ضعف‌های ویژه‌ای دارد. سکه‌ها در طول زمان ساییده، زنگ‌زده و شکسته می‌شوند. سکه‌شناسان گاهی به دلیل تداخل حروف و کلمات، در مورد شناسایی سکه به اشتباه می‌افتند. برای دقت در کار، نمونه‌های بسیاری از یک سکه مورد نیاز است که معمولاً چنین نمونه‌هایی به دست نمی‌آید. بخشی از سکه‌های موجود از سوی کسانی در اختیار سکه‌شناسان گذاشته می‌شود که از محل و چگونگی یافت آن آگاهی ندارند. جعل سکه از دیگر مسائلی‌است که سکه‌شناس را به اشتباه می‌اندازد.

روش کار در سکه‌شناسی

 

معمولا این کار به سختی انجام می‌شود. سکه‌شناس در کار خود مراحل زیر را در پیش رو دارد:

  • سکه‌یابی: روش یافتن سکه‌ها معمولاً روشی باستان‌شناسی‌است. به این ترتیب که در کاوش‌های باستان‌شناسی، گاه تعدادی سکه یا ابزارهای پولی نیز به دست می‌آید. همچنین امکان دارد به هنگام مرمت یا تخریب آثار باستانی و یا کاوش‌های غیررسمی، سکه‌هایی به دست آید. این سکه‌ها، عموماً به موزه و یا مراکز تحقیقاتی برده می‌شود. سکه‌شناس خود به تنهایی به حفاری نمی‌پردازد، بلکه از نتیجه کار حفار بهره می‌گیرد.
  • تطهیر سکه: سکه‌ها قدیمی برای مدتی دراز در زیرزمین و یا در صندوق‌ها، در فضاهایی کثیف باقی مانده‌اند. بنابراین این سکه‌ها می‌بایست تطهیر و پاک‌سازی بشوند. این تطهیر با ابزاری انجام می‌پذیرد که به سکه آسیبی وارد نگردد.
  • تشخیص سکه: در این زمان، سکه‌شناس کار تخصصی خود را آغاز می‌کند و با بهره‌گیری از دانش‌هایی چون باستان‌شناسی و زبان‌شناسی، سکه‌ها را از دیدگاه تاریخی و جغرافیایی شناسایی می‌کند. او از فهرست سکه‌های شناسایی شده و دیگر تحقیقات دیگران استفاده می‌کند.
  • طبقه‌بندی سکه: سکه‌های شناسایی‌شده بر اساس دیدگاه‌های تاریخی، جغرافیایی و دودمانی طبقه‌بندی می‌گردند. در ثبت مشخصات سکه اطلاعاتی چون دوره ضرب سکه، حاکم ضرب‌کننده، جنس، وزن، مشخصات ویژه، قطر دایره سکه، زمان ضرب سکه، مکان ضرب سکه، متن رو و پشت سکه جمع‌آوری می‌گردد.
  • انتشار: نتایج کار سکه‌شناس پس از طبقه‌بندی به صورت فهرست منتشر می‌گردد تا تاریخ‌شناسان و محققان و دیگر سکه‌شناسان از آن بهره ببرند.

سکه‌شناسی ایرانی



در لغتنامه دهخدا راجع به اولین وسیله‌ای که در داد و ستد به کاررفته درباره واژه «پاره» چنین مذکوراست: «پاره یادآور نخستین مرحله سکه‌است. پیش از اینکه فلزات را سکه بزنند و آنها را به نقش یا خطی بیارایند، پاره فلزات از برای داد و ستد بکار می‌رفت.»

 

چگونگی ضرب سکه

 

در ایران معمولاً سکه را با چکش ضرب می‌زدند و طریقه ضرب این گونه مسکوکات آسان بود. قرنها به این ترتیب عمل می‌کردند که ابتدا نقش پشت سکه را روی فلز محکمی که معمولاً از فولاد بود به طور معکوس و منفی حکاکی می‌کردند و آن را در وسط سندان کار می‌گذاشتند و به همان طرز عیناً نقش روی سکه را نیز در سر سنبه‌ای از فولاد حکاکی می‌کردند. پس از تعیین عیار مناسب فلزات و ذوب و شمش نمودن، آنها را خرد کرده، به قطر و وزن لازم به صورت قطعاتی می‌بریدند و آن را گداخته، به ضرب فشار چکش به صورت مسکوک در می‌آوردند. این نوع سکه زدن منحصر به کشور ما نبود، تقریباً در همه جای دنیا به همین شیوه عمل می‌شد، بعدها به صورت بسیار ابتدایی از منگنه‌ها استفاده می‌کردند و پس از سال ۱۵۶۱ م با اختراع ماشین ضرب سکه در اروپا، سکه‌های استاندارد رواج یافت.

بر اساس نوشته‌ها و مدارک موجود در ایران، در زمان صفویه نظم و ترتیب خاصی برای ضرب سکه وجود داشت و ضرابخانه، سازمان اداری گسترده‌ای دارای مشاغل متنوع بود که تحت نظر معیرالممالک اداره می‌شود عزل و نصب حکاکان، زرکشان، ضرابباشی، ضابطان، صنعتگران، کارکنان و کارمندان با وی بود و هیچ یک از عاملین دیگر حق دخالت نداشتند. دستگاه‌های مهم ضرابخانه عبارت بودند از:

۱- دستگاه سیاکی (گدازنده) برای ذوب و خالص کردن طلا و نقره.
۲- دستگاه قرص کوبی که فلزات را به شکل قرص در می‌آورد.
۳- دستگاه آهنگری برای شمش کردن فلزات.
۴ - دستگاه چرخ کشی برای نوار کردن شمشها به ضخامت معین.
۵ - دستگاه قطاعی برای قطعه قطعه کردن نوار فلزات.
۶ - دستگاه کهله کوبی، فلزات قطعه شده را پهن کرده، به اندازه سکه در می‌آورد.
۷ - دستگاه سفیدی گری، قرصهای زر و سیم را پاک می‌کرد.
۸ - دستگاه تخش کنی، قرصهای کم وزن را جدا کرده، مجدداً با وزن صحیح آماده می‌کرد.
۹ - دستگاه سکه کنی، قرصها را سکه می‌کند.

در دوران افشاریه و زندیه تا اواسط قاجاریه وضع ضرب سکه کم وبیش به همان صورت بود تا در سال ۱۲۸۲ هـ . ناصرالدین شاه دستور داد ضرابخانه‌ای با روش جدید از فرانسه خریداری و به ایران وارد شود و پس از وقفه‌ای دوازده ساله، ضرابخانه جدید در سال ۱۲۹۴ هـ به دستیاری پشان، مستشار اتریشی، کار خود را آغاز نمود.

بزرگ‌ترین سکه جهان سکه‌ای زرین است که نوشته روی آن به فارسی است و مشخصات سکه عبارت است از: وزن آن بیش از هفتاد انس (انس = ۳۱ گرم و اندی) - اندازه قطر و دایره این سکه ۵/۱۴ سانتیمتر است. نوشته روی سکه «لااله الاالله محمد رسول الله» و عبارت «ضرب دارالخلافه شاه جهان آباد ۱۰۶۴» و درحاشیه آن هم این شعر دیده می‌شود:

از صدق ابی بکر شد ایمان انور
اسلام قوی دست شد از عدل عمر
دین تازه شد از شرم و حیای عثمان
و ز علم علی یافت ولایت زیور

این سکه منحصربه‌فرد بوده و اکنون در موزه بریتانیاست.

سکه‌های تقلبی

سکه تقلبی، سکه‌ای است که از فلزات ارزان قیمت، به ظاهر به صورت سکه اصل ساخته می‌شود. در گذشته و حال کسانی که سکه تقلبی می‌ساختند، برای انجام کار خود بیشتر از فلزات ارزان چون مس و برنج سکه‌هایی شبیه به اصل فراهم می‌نمودند و بعد روی آنها را با آب زر یا سیم می‌پوشانیدند و به جای سکه‌های اصل روانه بازار می‌کردند. لغت «سه توی» نیز به معنی سکه تقلبی آمده و آن عبارتست از «پول قلب و مسکوک مسی که روی آن آب طلا و یا نقره داده باشند.»

بدون شک کمی پس از پیدایش سکه، قلب و دگرگونی در آن نیز پدید آمده‌است، اگر چه دقیقاً نمی‌توان از تاریخ شروع تقلب در سکه را تعیین نمود. اما می‌دانیم که پس از پیدایش الکترون نخستین سکه جهان در لیدی، کسانی که مبادرت به تهیه الکترون‌های تقلبی نمودند، تا جایی که قارون پادشاه کشور لیدی در سال ۵۵۰ پیش از میلاد به همین جهت الکترون را از گردش انداخت.

نکته مهم آن که در بررسی‌های تاریخی مشاهده می‌شود، هرگاه در ارکان اداری حکومت ها سستی پدیدار گردد، همان طوری که در تمامی زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه خلل و تقلب پدید می‌آید. ضرب سکه نیز از این دایره عمل بیرون نبوده و تقلب سکه هم نمودار می‌گردد و گسترش می‌یابد علت دیگری را هم که سبب رواج بازار سکه تقلبی می‌گردد، نباید از نظر دور داشت، آن هم کمیابی سکه در سطح جامعه‌است که به دلایل مختلف ممکن است رخ دهد.

در لغت نامه دهخدا درباره اولین کسی که مبادرت به ضرب درهم تقلبی کرد، آمده‌است: «گویند نخستین کسی که درهم غش دار سکه زد، عبیدالله بن زیاد بود.» و در کتاب «مقیاسات و نفوذ در حکومت اسلامی» مذکور است:«بلاذری می‌گوید: روزی مردی را نزد عمر بن عبدالعزیز آوردند. (که تقلب سکه می‌کرد» عمر دستور داد او را تازیانه زدند و زندانی کردند و سکه او را درآتش انداختند.» و نویسنده «تاریخ آل جلایر» سخنی درباره تقلب سکه دارد او می‌نویسد: «دردوران جلایریان برای جلوگیری از تقلب، عیار سکه را از بین بردند و تنها زر را با بوره و سیم را با کمی جیوه مخلوط کردند.»

چنان که اشاره شد، تقلب سکه مربوط به دوره خاصی نیست، بلکه در تمامی دوره‌ها شاهد آن بوده‌ایم. اما در عهد قجر با توجه به محیط فسار آلوده اش این امر بیش از پیش رواج و ادامه داشته‌است. در کتب تاریخ این دوره به موارد بسیاری از این دست بر می‌خوریم. مثلاً در کتاب «افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی» آمده‌است: «از رشت خبر آمد که صد دانه دوهزاری جدیدالضرب قلب از دست یحیی امام مسیحی گرفته‌اند.» و یا مرحوم اسماعیل رایین می‌گوید: «امین الضرب درخفا به ضرب سکه تقلبی و توزیع آن به‌وسیله نوکرانش در پایتخت اقدام می‌کرد ولی این نیرنگ او کشف شد و شاه دستور داد قالبها و آلات ضرب مسکوکات را گرفتند.» البته اینگونه تقلب‌ها اگر چه مخرب پایه و اساس اقتصاد کشور ما بود، اماسبب بهره وری فراوانی برای بیگانگان می‌شد. اتفاقاً «خالد بیگ» سفیر عثمانی زمانی به واسطه مسکوکات قلابی گفته بود: حاجی محمد حسن، از شما خیلی ممنونم، چرا که عیار پول شما سبب شد که یک ثلث بر مواجب من دولت عثمانی بیفزاید. زیرا که لیره عثمانی سابق ۲۰ قران بود و حالا ۳۰ قران شده‌است. این گفتار را با بیان این مطلب به پایان می‌رسانیم که می‌گویند، میرزا آقا خان نوری صدراعظم ناصرالدین شاه مرد بد نهادی که بر جایگاه میرزا تقی خان امیرکبیر تکیه زد، به پاس خدماتی که برای انگلیسی ها در انعقاد قرارداد و معاهده پاریس انجام داد.از آنها پانصد هزار تومان لیره انگلیس رشوه گرفت. به طوری که بعدها روشن گشت تمام سکه‌های مزبور تقلبی بوده‌است.

انواع سکه

سکه‌های زرین

\"سکه

زر واژه‌ای پارسی است که در پارسی باستان به صورت «زرنه» (Zarna) و در اوستا «زرنه» (Zerena) یا «زرنه‌اینه» (Zarnaina) یاد شده‌است. زر فلزی زرد رنگ و قابل تورق است، که در ۱۱۰۰ درجه ذوب می‌شود.

چنان که پیش از این بیان شد، نخستین بار داریوش اول مبادرت به ضرب سکه‌های زرین «دریک» نمود و ضرب این نوع سکه‌ها فقط به فرمان وی صورت می‌گرفت و در دوره‌های دیگر نیز بر ضرب سکه‌های زرین حساسیت بیشتری وجود داشت. به طور کلی در طول تاریخ به سبب همین محدودیت ضرب سکه‌های زرین و نیز به علت ارزش زیادی که این نوع سکه نسبت به دیگر سکه‌ها داشت، در میان مردم کمتر رواج داشت و گاهی در دوره‌ای اصلاً رایج نبوده و حتی ضرب هم نشده‌است. در کتاب «تاریخ ایران» راجع به ضرب سکه‌های زرین بعد از اسلام می‌نویسد: «ضرب مسکوک زرین درایران به معنی واقعی تا حدود ۲۲۰ قمری ظاهر نمی‌شود.» و «ژان شاردن» جهانگرد فرانسوی که در عصر صفویه از ایران دیدن کرده‌است درسیاحت نامه اش می‌نویسد: «ایرانیان [دوره صفوی] هیچگونه مسکوک زرین ندارند.» در دوران قاجاریه دو دسته سکه‌های زرین ضرب می‌گردید. دسته اول قطعات زرین سنگین وزن بود که به منظور خاصی ضرب می‌شد نظیر مصارف خصوصی خزانه و… ودسته دیگر سکه‌هایی کوچک بود که درمیان مردم رواج داشت.

سکه‌های سیمین

\"سکه

\"سکه

نخستین سکه‌های سیمین در ایران در دوره پادشاهی داریوش اول ضرب و پخش گردید. از آن دوره تا قاجاریه سکه‌هایی که در ایران میان مردم رواج داشت بیشتر سیمین و مسین بوده‌است. شواهد بسیاری بر این مدعا در تاریخ موجود است که ذکر تمامی آن ضرورت ندارد به عنوان مثال «شاردن» (Chardin) سیاح معروف از سکه‌های دوره صفویه ذکری به میان آورده‌است. او می‌نویسد: «پول جاری ایرانیان [ دوره صوفیه] نقره است و عیار آن مطابق مسکوک اسپانیولی است. ولی در ضرابخانه‌های مختلف عیار آنرا پایین می‌آورند.»

بخش اعظم سکه‌های رایج قاجاریه را سکه‌های سیمین تشکیل می‌داد و از آنجا که در این دوره بر اساس منافع بریتانیا و برخی از کشورهای قدرتمند وقت، ارزش سیم در بازار جهانی بخصوص در آسیا رو به کاهش بود و به تبع از آن ارزش سیم در بازار ایران پیوسته پایین می‌آمد، این روند بر پول ایران اثر مستقیم داشت و در این رهگذر لطمه بزرگی بر پایه اقتصاد و سازمان امور مالی کشور وارد و ایران را دچار بحران شدید پولی نمود.

سکه‌های مسین

\"سکه

مس قدیمترین فلزیست که توسط بشر کشف شده‌است. استفاده انسان از این فلز به حدو شش یا هفت هزار سال پیش از میلاد می‌رسد. ایرانیان نیز از زمانهای بسیار دور با مس آشنا بوده‌اند. درباب پیشینه کاربرد این فلز در ایران نویسنده کتاب «تاریخ سکه» آورده‌است: «برای اولین بار در حدود هزاره پنجم پیش از میلاد فلز مس در ایران مورد استفاده قرار گرفت.»

پیش ازاسلام در ایران سکه‌های مسی در میان مردم رایج بوده و پس از اسلام نیز تا دوران قاجاریه و حتی مدتی از دوره پهلوی این نوع سکه نقش مهمی را در امر دادو ستد مردم دارا بوده‌است. البته این سکه جزو کم بهاترین پول در جریان بوده و از آنجا که رنگ پول‌های مسی پس از مدتی سیاه می‌شده، بدانها «پول سیاه» می‌گفتند و آنرا درمقال «پول سفید» به کار می‌بردند که منظور سکه‌های سیمین بوده‌است.

سکه‌های مسی به خصوص در دوره ناصرالدین شاه و بعد از آن تا پایان سلسله قاجاریه نوسان زیادی داشت و ارزش آن نسبت به پولهای دیگر ثابت نبود و پیوسته تغییر می‌کرد. به همین جهت نمی‌توان ارزش سکه‌های مسی را نسبت به دیگر سکه‌ها تعیین نمود. به طوری که مدام در مناطق مختلف کشور تغییر می‌کرده‌است. در کتاب «وقایع اتفاقیه» اعتماد السلطنه برخی از نوسانات ارزش پولهای مسی را چنین آورده‌است: «درسال ۱۲۹۶ قمری پول سیاه در شیراز و اطراف شیراز خیلی کم شده‌است» و «حال صرف پول سیاه و سفید پانزده شاهی.» و «بیشتر صدمه خلق بواسطه پول سیاه است که قریبصد هزار تومان پول سیاه در شیراز موجود است و پول سفید پیدا نمی‌شود صرف پول سیاه و سفید تومانی سی شاهی است[ سال ۱۳۱۱ قمری!.» و «صرف پول سیاه و سفید تومانی یک قران و سی شاهی است [ سال ۱۳۱۲ قمری!.»و «پول سیاه که حکم شده شصت شاهی که یک قران باشد [ سال ۱۳۱۷قمری!.» در کتاب «افکار اجتماعی و سیاسی» هم شاهدی از کمیابی پول سیاه در اواخر حکومت قاجاریان آورده‌است: «براثر کمیابی پول سیاه که رواج مملکت است. معاملات رعیت مسدود شده‌است.» با بررسی سکه‌های مسین قاجاریه و مقایسه آنها با سکه‌های زرین و سیمین این دوره نتایج جالب توجهی آشکار می‌گردد که می‌توان آن موارد را اینگونه جمع بندی کرد: الف - وزن سکه‌های مسی غالباً بیشتر از دیگر سکه هاست. ب - در این دوره نیز مانند ادوار پیش سکه‌های مسی دارای تصاویر حیواناتی نظیر شیر، فیل، گوزن، طاووس، ماهی و… و نیز تصویر خورشید، ستاره و… می‌باشد. ج - بر بیشتر آنها به خصوص در دوره‌های محمد شاه و ناصرالدین شاه واژه «فلوس» ضرب شده‌است. د - در این دوران سکه‌های مسی را به نامهای غاز، کلوار، پاپتی، جندک، قمری، عباسی، صناری و… می‌خواندند.

نکته بسیار مهمی که باید از خصوصیات سکه‌های مسین برشمرد فراوانی این سکه‌ها و دارا بودن نقوش حیوانات مختلف است که پیوسته توانسته‌است علاقه‌مندان این رشته علمی را در کشف حقایق زندگی پیشینیان یاری دهد و پر مسلم است که این خود جاذبه هنری و فلکوری بسیار با ارزشی را برای سکه‌های مسین ایجاد نموده‌است. بانو ملکزاده بیانی نیز اشاره‌ای به نقوش سکه‌های مسی دارد او در کتاب «تاریخ سکه» می‌نویسد: «پیکر حیواناتی که بر این سکه‌ها هست همان حیوانات زمان هخامنشیان و ساسانیان است.» نکته دیگری که از سکه‌های مسی می‌توان بدان اشاره کرد، اینکه چون ضرب این نوع سکه‌ها در اختیار حکمرانان محلی بوده‌است این امر برای آنان یک منبع کسب درآمد کلان به حساب می‌آمده بدین ترتیب که به فرمان ایشان هر از گاهی به هر بهانه‌ای که دست می‌داد، نظیر فرارسیدن اعیاد و جشنها و… سکه‌های مسی قدیم به بهای کم جمع آوری می‌شد و سکه‌های جدید الضرب به بهای بیشتر میان مردم پخش می‌گردید و از این طریق مابه التفاوت سکه‌های قدیم و جدید که سرمایه کلانی را تشکیل می‌داد از مردم کسب می‌کردند. در پایان یادآور می‌شود که شاردن جهانگرد فرانسوی از قول «پلینیوس» می‌نویسد:

خستین کسی که در روم از مس سکه زد پادشاه سوریوس بود.

دوره‌های تاریخی سکه در ایران

 

سکه‌های ایرانی را می‌توان به دو دوره شاخص، پیش از اسلام و پس از اسلام تقسیم کرد. راجع به دوره اول یعنی پیش از اسلام دانشمند معاصر روانشاد پورداود در زمینه سابقه آشنایی ایرانیان با سکه می‌گوید که پیش از هخامنشیان، در زمان پادشاهای «هووخشتر» میان دولتهای ماد و لیدی جنگ در گرفت. اما پس از مرگ او به هنگام سلطنت پسرش بین دو کشورصلح برقرار شد و سپس پسر «هووخشتر» با دختر پادشاه لیدی ازدواج کرد و از این پس روابط بازرگانی نیز میان دو کشور برقرار شد و از آنجا که در آن روزگار درلیدی سکه رواج داشت بنابراین می‌بایست دراین زمان، ایرانیان نیز سکه‌های لیدیایی را به کار گرفته باشند. منظور از بیان این مطلب، اشاره بدین نکته بود که آشنایی ایرانیان با سکه به دوران مادها می‌رسد، و این آشنایی کماکان ادامه می‌یابد، تا اینکه در سال ۵۴۶ پیش از میلاد در دوره سلطنت کورش، کشور لیدی به تصرف ایرانیان درآمد، و بدیهی است در این زمان، ضرابخانه لیدی که بخشی از سرزمین پهناور هخامنشیان شده بود، به کار خود یعنی ضرب سکه ادامه می‌داد.

اما هنوز هم سکه توسط خود ایرانیان ضرب نمی‌گردید، تا اینکه سرانجام در دوره داریوش اول سومین پادشاه خاندان هخامنشی (۵۲۱ تا ۴۸۵ پیش از میلاد) به فرمان وی اولین سکه‌های زرین «دریک» و سیمین «شکل» که شهرت جهانی یافتند، ضرب گردید. سکه‌هایی که مردم می‌توانستند آنها را به راحتی در تمام سرزمین پهناور ایران یعنی از مصر تا هندوستان که بخش عظیمی از جهان آنروز را تشکیل می‌داد به کار برند و از این بابت مشکلاتی که میان قومها و ایالتهای مختلف ایران در امر داد و ستد وجود داشت، بر طرف گردید. سکه «دریک» زرین فقط به فرمان شخص پادشاه ضرب می‌شد و نویسندگان یونانی آنرا به نام خود داریوش «دریکوس» خوانده‌اند. لیکن سکه‌های سیمین چنین وضعی نداشت. داریوش اجازه داده بود، تا ساتراپهای او سکه‌های سیمین مورد نیاز را در ضرابخانه‌های واقع درقلمرو فرمانروایی خود ضرب نمایند. خاطر نشان شود که نسبت ارزش میان سکه‌های زرین و سیمینی یک به ده بود.

ضرب سکه در ایران از زمان داریوش که اولین سکه ایرانی ضرب گردید، تا امروز ادامه یافت و ضرابخانه‌ها پیوسته گسترش و پیشرفت نموده و با گذشت زمان تکنیک ضرب سکه تکامل یافته‌است. در دوره دوم، یعنی دوره پس از اسلام، اولین سکه اسلامی که در ایران نیز به کار می‌رفت، سکه درهم سیمین عبدالملک بن مروان است که در سال ۷۵ هجری به تقلدی از درهم ساسانیان ضرب شد. و تا این تاریخ در ایران سکه‌های ساسانی با انگ جدید (سکه‌های عربی – ساسانی) و در دیگر قسمت‌های قلمرو اسلامی علاوه بر این سکه‌ها، سکه‌های رومی نیز متداول بود یادآوری این نکته ضروری است که سکه‌های ساسانی تا سالهای بعد یعنی سال ۱۸۰ هجری نیز در طبرستان به کار می‌رفت. پس از ضرب سکه‌های اسلامی، درایران نیز ضرابخانه‌ها سکه‌ها را به گونه اسلامی و با همان مشخصات سکه‌های دیگر سرزمینهای اسلامی ضرب می‌کردند. بدیهی است در حکومتهای مختلف بنا بر مقتضای سیاست و سلیقه فرمانروایان تغییراتی جزیی و کلی در نوشته و دیگر خصیصه‌های سکه پدید می‌آمد.

سکه‌زنی در ایران باستان

هخامنشیان (۳۳۱ –۵۵۰ ق. م)، قبل از شناسایی واحد تبادل نقره و برنز هخامنشیان در بابل سیستم وزن بر اساس Še ۱۶۰ Še = ۱ shglu ۶۰ siglu = ۱manu ۶۶ mauu = ۶۰ Pownds پس هر manu تقریباً معادل یک پوند است. بعضی بر این باورند که در آسیای غربی قدیمترین سکه زنی در قرن ۶ قبل از میلاد در ساردیس لیدیه ثبت شده‌است. از اولین مثالها الکتروم، آلیاژی طبیعی از طلا ونقره بوده‌است.

بر این باور اولین سکه‌های طلای خالص و نقره خالص در همان ضرابخانه تولید شده‌است. آنها تصویر روبرویی از یک شیر و یک گاو نر را در روی سکه و دو مربع حک شده بر پشت سکه ضرب می‌کردند که عموماً سمبلی بوده که همراه نام پارسه وجود داشته. به این دلیل و به دلایل دیگر در بین بعضی دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. بعضی معتقدند که این سکه‌ها پس از فتح کشور ساردیس توسط کورش در ۵۴۷ تولید شده‌اند. برخی دیگر همچنان برسر همان نظریه قدیمی هستند که دست کم سکه‌های طلا متعلق به زمانهای قدیم تر، درطول پادشاهای فرمانروای لیدیه کرسوس می‌باشد. مرجعهای متعددی در متون قدیمی یونان بر وجود سکه‌های طلای کرزوس دلالت دارند که باور بر این است که تنها همین سکه‌ها مقصود بوده‌است. در هر حال این سکه‌ها در تاریخی مابین قرن شسم قبل از میلاد و سالهای ۵۰۰ و ۵۲۱ ثبت شده‌اند. از حدود سالهای ۵۰۰ قبل ازمیلاد سری دیگری در دست است که بی شک سکه‌های امپراتوری ایران هستند. که یونانیها به آنان سکه دریک (طلا) و سیگلوی (نقره) می‌گویند، هر دو با این مشخصه که کمانداری بر روی سکه ضرب شده‌است. هدف ساختن یک شکل متحد استاندارد از ارزش‌های امپراتوری بوده‌است و به نقل از هرودت برای نشان دادن قدرت شخصی داریوش: که خاطره‌ای از خود برجاگذارد که هیچ پادشاهی تاکنون چنین نبوده…. او طلا را تا حد نهایت تخصیص می‌کرد و سکه‌های خالص ضرب می‌کرد. ضرب سکه دریک تا زمان کشورگشایی توسط اسکندر در سال ۳۳۱ ادامه یافت و شاید حتی در زیر سلطه او نیز. اما تولید سکه‌های نقره به نظر می‌رسد در اوایل قرن چهارم متوقف شده. اما داریوش اصلاحات خاصی بوجود آورد. به عنوان مثال یک سند از جنس پاپیروس متعلق به مصر به تاریخ قرن ۵ قبل از میلاد تأیید می‌کند که کالاها بر ساس وزن (سنگ) مخصوص شاه پرداخت می‌شود. سکه دریک ۴/۸ گرم وزن داشته و ٪۹۸ طلایی خالص بوده. سیگلو shgloi ۲/۱۱ گرم وزن داشته و محتوای نقره بالای ٪۹۰ بوده‌است، ۲۰ سکه sigloi با ۱ سکه Poric برابر بوده. نسبت ارزش نقره و طلا به صورت نظری ۱/۳/۱۳ بوده. سکه‌های نقره به واحدهای و هم ضرب می‌شده‌اند سکه‌های doric و sigloi دریک و سیگل سکه‌های تجاری بودند که معمولاً از نظر وزن، خلوص و حتی طرح به عنوان سرمشق از جلوه و وجهه خاصی برخوردار بودند. سکه‌های در یک دریک به عنوان واحد طلای استاندارد درمیان غرب امپراتوری موجود بوده، اما در قرن پنجم، ضرابخانه طلای دیگری دربابل تأسیس شد و شاید تعدادی ضرابخانه دیگر در قرن ۴ موجود بوده.

به نظر می‌رسد که نسبت زیادی از پول رایج هخامنشیان به اختصاص تجهیزات نظامی ضرب می‌شده. طلا برای نیروی زمینی و نقره برای نیروی دریایی. دید کنجکاو ممکن است این ذهنیت را به وجود آورد که نقش پول رایج نواحی مدیترانه بوده‌است، جایی که نیروی زمینی ارتش رأساً در آسیای غربی وارد عمل می‌شده، در حالیکه در این نواحی طلا ارجحیت داشته. سکه و پول پادشاهی هخامنشی نه منحصربه‌فرد بوده و نه وسیله مبادله همگانی در امپراتوری. در هر حال در آغاز این سکه احتمالاً در خود لیدیه مورد استفاده بوده (با این وجود که سکه‌های طلای دریک حدود قرن ششم در تخت جمشید یافت شدند) در قرن ۴ و ۵ استفاده سکه به شرق هم گسترش یافت. معاملات ادامه پیدا کرد حتی تا جاییکه شمش طلا و نقره مورد استفاده قرار می‌گرفت. وزن از طریق وسایل کوچکی هم ارزش جنس مورد معامله تشخیص داده می‌شد. حجم انتقال کالاها ادامه پیدا کرد تا به معاملات غیر قابل معاوضه رسید مانند: باج، مالیات و هدایای تبلیغاتی. از قرن ششم تا چهارم سکه رایج زمان از غرب تا یونان و ایتالیا، از جنوب و از شرق در امتداد ساحل مدیترانه تا شهرهای ایالات سوریه و تا دیکتاتوری مصر گسترش یافت. سکه تترا دراخمای آتن و بعضی سکه‌های یونانی دیگر به طور وسیعی در ایالات تحت فرماندهی پارس مورد استفاده قرار گرفت.

در مرکز بازرگانی از آنها به جای پول استفاده می‌شود (هر کدام با توجه به ارزش خود) اما گاهی به جای گونه‌های دیگر شمش شمرده می‌شده و در انبارها به صورت مخلوط با شمشهای نقره از انواع مختلف یافت می‌شد. با وجود اینکه اطلاعات اندکی ازسازماندهی و کارآیی ضرابخانه‌های دوران هخامنشیان در دست است. این موضوع واضح است که امپراتوران حق خود می‌دانستند که سکه‌های طلا در امپراتوری خود داشته باشند و دیکتاتوری و خراجیگیری به آنها این حق را داده که آنها سکه‌های نقره برای غیر محلی به نام خود داشته باشند هر چند هم بر اساس اصلاحات استاندارد وزن، که از پادشاهی باختری خوارزم و سغد گرفته شده پایه بندی شده‌اند. درمقابل، درفلات ایران - افغان، تجارت به صورت گسترده‌ای به‌وسیله معاملات شمش هدایت می‌شود (شمشهای نقره به عنوان وزن استاندارد و سکه نیم اونس طلا به عنوان واحد شمارش) دریک و سیگل از نظر ظاهر به همان شمایل هخامنشی باقی‌ماند، با نقش مهر بدون نوشته دریک قسمت اما سکه زنی در سواحل مدیترانه دارای شکل جدیدتر و آشناتری با نقشهای در دو طرف و نوشته‌هایی معرف صاحب اختیار ثبت، با وجود استقبال زیاد از سکه‌های هخامنشی، گسترش روابط پولی کردن به وسیله حدود موجود گونه‌ها به شدت باز ایستاد.

هیچ معدن طلا و نقره مهمی در ایران موجود نبود وحتی مس نیز گاهی وارد می‌شد. هخامنشیان به طور مثال فلزات سخت را ذوب می‌کردند و در ظرفهایی می‌ریختند قالبها شکسته می‌شود و شمشها به انبارها می‌رفت. در نتیجه با اینکه مالیات به واحدهای پولی تعبیر شد پرداخت‌های حقیقی معمولاً از نوع کالا بود. درقصر داریوش در تخت جمشید کارگران با اجناس حقوق می‌گرفتند (به‌وسیله کالا). بره و آهو مقیاس بودند ۱ بره در ازای ۳ shelcel، ۱ اکوزه تواب برابر ۱ shelced در ازای کارهای رسمی نیز به جای وجه نقد از محصولات زمین پرداخت می‌شد. از یک کتیبه یافته در تخت جمشید این چنین دریافت شده که در طول دوران خشیار شاه؟ (۶۵-۴۸ق. م) حقوق نقداً پرداخت می‌شد و در اواخر امپراتوری اش . اما پرداخت حقوق از آن پس به صورت کالا درآمد. رونان گریشمن این سیستم را با سیستم اسکندر (۲۳-۳۵۶ ق. م) مقایسه می‌کند. کسی که به جای انبار کردن شمشهایی که از هخامنشیان جمع آوری کرده بود آن‌ها را دربین سردارانش تقسیم کرد.

سکه‌های هخامنشی

\"هخامنشی\"

سکه‌های هخامنشی عبارت‌اند از دریک سکه طلا به وزن ۴۱/۸ گرم و سیکل (شکل) نقره به وزن ۶۰/۵ گرم و به طوری که قبلاً اشاره شد، داریوش اول مانند کروزس پادشاه لیدی برای سکه تناسب یک طلا به نقره را برگزید و این ترتیب از هر حیث، معقول بود، زیرا ترتیبی است که در آن زمان در تمام شهرهای یونانی و آسیای صغیر و قبرس و فیقیه که دارای سکه بودند، معمول بود. در دوره داریوش سوم، دو دریکی که به وزن ۸۰/۱۶ گرم و نیم دریکی که نصف دریک بود و از لحاظ نقش نیز مختصر تفاوتی با دریک و سیکل داشت، ایجاد گردید. بر پشت سکه‌های دریک و شکل، معمولاً فرورفتگی نامنظم مربع یا مربع مستطیل وجو دارد که دربعضی از این فرورفتگیها اگر دقت شود نقش دیده می‌شود. بعضی از سکه شناسان در تحقیقات خود اشاره به نقوشی مانند حیوان خوابیده یا سر حیوان، یا سر اسب یا پرنده یا ماهی نموده‌اند. در مجموعه سکه‌های «هخامنشی» (ارنست بابلون) سکه‌ای است که در فرورفتگی پشت آن به طور وضوح نقش قسمت جلوی کشتی دیده می‌شود. این سکه ضرب شهر کاری، در آسیای صغیر است، زیرا یک حرف که علامت این منطقه‌است، بر روی آن نقر است.

بر روی تعدادی از سکه‌های شاهی هخامنشی نیز علائم و نشانه‌هایی موجود است که بتوان آنها را به واسطه تفاوتی که با علائم سکه‌های ضرب شده در شهرهای لیبی، یا مفیلی یا کیلیکیه دارند، ضرابخانه شهری را که سکه در آن ضرب گردیده تعیین نمود. به جز این نشانه‌ها، علائم دیگر به انضمام حروف نیز گاهی بر روی دو دریکی‌ها مشاهده می‌گردد که چون این علائم بر روی سکه‌های ماژه که در بابل پس از دوران هخامنشی در مدت فرمانروایی خود ضرب زده و بر روی چند سکه اسکندر و سلوکوس اول دیده شده‌است، می‌توان یقین داشت که این سکه‌های دو دریکی پس از دوره هخامنشی ضرب زده شده و محل ضرب بابل بوده‌است. بر سکه‌های دو دریکی، یا شیارهای مواج با نقش دو هلال یا نقش قسمت جلو کشتی دیده می‌شود. و بر سکه‌های دریک داریوش سوم، تصویر شاهنشاه مانند شاهنشاهان قبل از او نیزه به دست ندارد، بلکه به جای نیزه خنجر به دست گرفته‌است. سکه‌های شاهنشانی در کلیه ممالک مجاور بخصوص یونان زیاد رواج داشت، به طوری که بانکداران خارجی با رغبت زیاد پول هخامنشی را می‌پذیرفتند و قسمت مهمی از معاملات بانکی خود را با آن انجام می‌دادند. اکنون به اختصار درباره سکه هر یک از شاهنشاهان توضیح داده می‌شود، ولی چون نقش همه آنها به طرز کماندار پارسی است، از مکرر گویی درباره اندام و انواع سلاح آنها صرفنظر می‌کنیم و فقط به شرح تصویر نیم رخ هر یک می‌پردازیم. بنابر تحقیقات جدیدی که درباره سکه‌های هخامنشی توسط سکه شناس نامی آقای رابینسون پس از کشف گنجینه هخامنشی در ازمیر درسال ۱۹۵۱ انجام گردیده‌است، این نظریه صحیح به نظر می‌رسد که سکه‌های اولیه این دوره دارای نقش نیم تنه شاه یا نقش شاه در حال کمان کشیدن است و نوع دیگر که نیزه به دست دارد، از دوره خشایارشا به بعد ضرب گردیده‌است.

  • داریوش اول ((۲۸۶-۵۲۱ ق. م)

روی سکه - نقش نیم تنه داریوش اول و نیم رخ شاهنشاه با ریش بلند که تا روی سینه آمده و بینی کشیده و متناسب و موهایی که بر پشت گردن گرد آمده‌است و بر روی سر تاج نسبتاً کوتاهی که دارای پنج کنگره می‌باشد، دیده می‌شود. پشت سکه - فرو رفتگی نامنظم (نقره) وزن سکه - ۴۵/۵ گرم سکه نقره دیگری از داریوش اول که روی آن شاهنشاه هخامنشی به صورت کماندار و در حال کمان کشیدن نقر گردیده‌است. خشایار شا (۴۶۵-۴۸۶ ق. م) روی سکه - نقش معمولی سکه‌های شاهنشاهی، اختلاف تصویر این شاهنشاه با تصویر داریوش اول به واسطه بزرگی سر و برجستگی گونه و ریش بلند نوک تیز واضح است. پشت سکه - فرو رفتگی نامنظم مستطیلی شکل (نقره) وزن سکه - ۵۵/۵ گرم دریک خشایارشا به همین طرح و به وزن ۴۰/۸ گرم است. اردشیر اول (۴۲۲-۲۶۵ ق. م) سکه‌های اردشیر اول با جزییات کمی نسبت به سکه‌های پدرش خشایارشا اختلاف مختصر دارد. روی سکه - نقش معمولی سکه‌های شاهنشاهی، تاج کمی بلند تر از تاج خشایارشا و ریش مرتب مستقیم تا روی سینه آمده‌است و موهای سر در پشت گردن برگشته و انبوه می‌باشد. پشت سکه - فرو رفتگی نامنظم در وسط (نقره) وزن - ۵ گرم خشایارشا دوم پسر اردشیر اول (۴۲۴ ق. م) از خشایارشا دوم سکه‌ای به دست نیامده، زیرا مدت سلطنت او بیش از چند ماه نبوده‌است. داریوش دوم (۴۰۴ – ۴۲۴ ق. م) روی سکه (نقش معمولی سکه‌های شاهنشاهی، نیم رخ داریوش دوم با ریش مجعهد و درهم و موهای ترک ترک که در پشت گردن به موازات هم ریخته شده‌است و بر روی سر وی تاج بلند با دندانه‌های نوک تیز قرار دارد و قیافه او شکسته و پیر است. پشت سکه - مانند سکه‌های اردشیر اول است. وزن - ۹۵/۴ گرم اردشیر دوم (۳۵۸ – ۴۰۴ ق. م) برای تمیز دادن سکه‌های اردشیر دوم و صحت تشخیص آنها، بهترین وسیله مقایسه آنهاست با سکه‌های سلاطین یا ساتراپهای آن دوره، چنانکه ازروی سکه‌های شاه صیدا، استراتون اول و تیسافرن و ساتراپ سارد (که در یک طرف سکه تصویر این شاهنشاه منقوش است) می‌توان سکه‌های اردشیر دوم را بخوبی تشخیص داد و تنظیم کرد. روی سکه - نقش معمولی سکه‌های شاهنشاهی، نیم رخ اردشیر دوم با تاج کوتاه و موهای جمع شده در پشت گردن، بر خلاف معمول سکه‌ای از اردشیر دوم به دست آمده که او را در حال کشیدن کمان نشان می‌دهد. پشت سکه - کنده کاری نامنظم مربعی شکل اردشیر سوم (۳۳۶ – ۳۵۸ ق. م) روی سکه - نقش معمولی سکه‌های شاهنشاهی، نیم رخ اردشیر با ریش بلند نوک تیز با موهای پر پشت که گوشها و پشت گردن را بخوبی پوشانده‌است و تشخیص سکه‌های این شاهنشاه با مقایسه سکه‌های سلاطین ممالک تابع مثل اوراگوراس دوم که دریک طرف سکه نقش اردشیر سوم می‌باشد، بسیار سهل است. پشت سکه - فرو رفتگی نامنظم (درکتاب دمرگان سکه‌ای از این شاهنشاه موجود است که به جای آنکه مانند معمول نیزه به دست داشته باشد، دستش را بلند کرده‌است.) آرسس (۳۳۶ ق. م) این شاهزاده که پس از مرگ پدر برای مدت کوتاهی به سرپرستی خواجه به سلطنت رسید و به دست همان خواجه کشته شد، به طور یقین دارای سکه بوده‌است و به همین دلیل ارنست بابلون چند سکه نقره هخامنشی را که نقش معمولی شاهنشاه را با صورتی عریض و بینی بزرگ و ریش بلند دارد، به او منتسب می‌داند. درمجموعه موزه ایران باستان نیز سکه نقره‌ای آز آرسس موجود است داریوش سوم (۳۳۱ – ۳۳۶ ق. م) این شاهنشاه علاوه بر دریک و شکل دو دریکی و نیم دریکی نیز سکه زده و نقش روی سکه بیشتر به وضع معمولی می‌باشد. گاهی کماندار که شخص شاهنشاه است، به جای نیزه خنجر به دست گرفته‌است در پشت سکه برای نخستین بار به جای مربع فرو رفته نامنظم، هلال و برجستگیهای موجی شکل یا قسمتی از بدنه کشتی نقر گردیده‌است. تصویر این شاهنشاه که آخرین شاهنشاه هخامنشی است، بر روی سکه‌های سلاطین تابع و ساتراپهای آن دوره از جمله ممنون مشاهده می‌شود. سکه‌های این شاهنشاه پس از انقراض امپراتوری هخامنشی نیز رایج بوده و مانند مظهر ملیت ایران تا مدتی ضرب آنها ادامه داشته‌است. سکه‌های فرمانروایان (ساتراپ) هخامنشی در قسمت‌های قبل تذکر داده شد که در دوره هخامنشی علاوه بر سکه‌های شاهی که در ضرابخانه‌های سلطنتی تهیه می‌شد، ساتراپها نیز که نماینده شاهنشاه بودند، اغلب اجازه سکه زدن را داشتند. بخصوص در مواقعی که مأموریت جنگی و فرماندهی به آنان محول می‌گردید. متأسفانه تا به حال سکه‌های تمام ساتراپهایی که نامشان درتاریخ ضبط است، به دست نیامده‌است، ولی از آن عده که دارای سکه هستند، بیشتر ساتراپهایی می‌باشند که در ایالات غربی شاهنشاهی مأموریت داشته‌اند. و معمولاً نوشته سکه‌های ساتراپی به خط آرامی است، خط آرامی در دوره هخامنشی بسیار رایج و خط میخی مخصوص کتیبه بوده‌است، ولی نوشته روی مهر داریوش که یکی در موزه بریتانیا و دیگری در موزه ایران باستان است، به خط میخی است و به طور کلی در روی سکه تا به حال این خط دیده نشده‌است. ساتراپهایی که سکه‌های آنها به دست آمده بدین قرارند:

  • تیسافرن

تیسافرن پسر ویدرن برادر استاتیرا زن اردشیر دوم بوده‌است. پس از آنکه ولی لیدی پیسوتنس را که به فکر استقلال افتاده بود با حسن تدبیر وادار به تسلیم و آن غائله را رفع کرد، داریوش دوم از طرف شاهنشاه وقت به فرمانروایی لیدی منصوب گردید. وی در دوره فرمانروایی خود در جنگ با اسپارت در سال ۴۱۱ ق. م . در شهر آسپاندوس که مقر تمرکز قوای بحری بود و بعد در جنگ با درسیلیداس در سال ۳۹۵ در شهرهای ایازو و کاری سکه زد. بعضی از این سکه‌ها از لحاظ هنری قابل توجه بوده و قطعاً عمل یکی از بهترین هنرمندان آن دوره می‌باشد. چهار درهمی نقره روی سکه - نیم رخ تیسافرن با کلاه پارسی پشت سکه - تصویر اردشیر دوم به طرز کماندار پارسی که پشت سر او چنگ قرار دارد و بالای سر به خط یونانی یعنی شاهنشاه نوشته شده‌است. یک سکه بسیار ممتاز از تیسافرن در مجموعه موزه انگلستان موجود است که آن را می‌توان جزو شاهکارهای هنری شمرد، دریک طرف نیم رخ او با کلاه پارسی و در طرف دیگر چنگی منقوش است. سکه دیگری از این فرمانروای پارسی موجود است که مربوط به زمانی است که وی در سرزمین‌های یونانی نشین پیشروی داشته‌است. در روی سکه تصویر تیسافرن با کلاه پارسی با قیافه بسیار نجیب نقش شده و در پشت سکه جغد که یکی از مظاهر شهرهای یونان است، نقر است.

  • فرناباذ

فرناباذ بعد از پدرش فرناس (۳۷۴-۴۱۲ ق. م) به فرمان داریوش دوم فرمانروای فریگیه گردید. در موقع بروز اختلاف بین اسپارتی‌ها و ایرانی‌ها که تیسافرن از طرف شاهنشاه فرمانروانی با قدرت تمام آسیای صغیر و لیدی مأمور دفاع بود، فرناباذ نزد او رفته اظهار اطاعت نمود و حاضر شد برای حفظ ایالات ایران از دستبر اسپارتی‌ها کمک دهد، از این راه تیسافرن به کاری رفت و آماده جنگ شد و چنانکه درباره تیسافرن قبلاً گفته شد، او صلاح ندید که جنگ ادامه یابد و قرار داد متارکه منعقد گردید. پس از مدتی آژزیلاس پادشاه اسپارت عازم افز شد و بعد داخل فریگیه گردید و چند شهر را تصرف نمود، ولی در آن موقع فرناباذ فرمان حمله داد و صفوف یونانی را در هم شکست. فرناباذ وقتی شهر سیزیک را از یونانی‌ها پس گرفت، بدین مناسب (۴۱۱ق. م) سکه زد. از سکه‌های این دوره تا به حال فقط یک سکه دیده شده‌است. این سکه در نوع خود بی نظیر است و دارای نقش بسیار ممتازی است و به طور قطع سر سکه آن را هنرمند چیره دستی تهیه کرده‌است. روی سکه - نیم رخ فرناباذ با کلاه پارسی و نوشته نام او به خط یونانی قرار دارد. پشت سکه - طرح دماغه کشتی و در زیر آن ماهی نقر است فرناباذ به امر اردشیر دوم با کنن دریاسالار آتنی بر ضد اسپارت وارد مبارزه شد. وی علاوه برسمت فرمانروایی فریگیه، فرماندهی قوای بحری را نیز داشت. فرناباذ در مدت بسیار کمی بحریه اسپارت را مغلوب نمود، حتی دامنه‌جنگ را به لاسدمون کشاند و بعد از آنجا به کرنت رفت و مورد استقبال اهالی که او را ناجی خود می‌دانستند، قرار گرفت. فرناباذ برای تهیه قوای بحری و جنگ با اسپارت درشهرهای کیلیکیه در سال ۳۹۳ و ۳۹۲ ق. م سکه زد و این سکه‌ها با سکه‌های قبلی که در سیریک زده شد اختلاف دارند.

  • تریباذ

تریباذ نایب السلطنه ارمنستان بود که در سال ۳۹۳ ق. م به حکومت سارد و بعد به فرماندهی کل قوا منصوب گردید. صلح انتالسیداس در سال ۳۸۹ ق. م توسط او انجام گرفت و بعد از طرف شاهنشاه مأموریت پیدا کرد که با اوراگوس پادشاه سالامین بجنگد، در این فرماندهی (۳۸۴ – ۳۸۶ ق.م) احتیاجات جنگی در شهرهای کیلیکیه مانند ایسوس (مالوس) و تارس سکه زد. روی اغلب سکه‌ها یک طرف سرهرکول یا بعل یا اهورامزدا و در طرف دیگر تصویر نیم رخ تریباذ که کلاه پارسی به سر دارد منقور است. روی سکه - سرهرکول پشت سکه - نیم رخ تریباذ با کلاه پارسی که در پشت سر او کلمه یونانی MAΛ (نام شهر مالوس) نوشته شده‌است. داتام داتام پسر کامیسار فرمانروای کیلیکیه بود. پس از کشته شدن پدرش در سال ۳۸۶ ق. م جانشین او گردید و رشادت و لیاقت خود را در دستگیری پادشاه پافلاگونی که با اردشیر دوم مخالفت می‌کرد، به ثبوت رسانید . بدین سبب مورد توجه قرار گرفت و اردشیر دوم او را به واسطه لیاقتش مأمور کرد که در لشکرکشی فرناباذ به مصر شرکت کند (۳۷۴ ق. م) و به او همان اختیار را داد که به سردار دیگر داده بود. پس از چندی شاهنشاه فرناباذ را احضار کرد و فرماندهی قوارا به داتام تعویض کرد، بعد او را مأمور جنگ با آس پیس ساتراپ کانائونی نمود که دانام او را اسیر نموده به دربار فرستاد. چون داتام بسیار مورد توجه اردشیر قرار گرفت، درباریان بر او حسد برده عهد بستند که او را بکشند، ولی یک نفر داتام را مطلع نمود و چون او بر جان خود هراسناک گردید، از خدمت دست کشیده به طرف کاپادوکیه رفت و پافلاگونی را نیز تسخیر ساخت. اردشیر چون از یاغی شدن داتام مطلع گردید، یکی از سرداران خود را به نام اتوفرادات مأمور جنگ با او نمود، ولی در محاربات تفوق با داتام بود. از این رو اتوفرادات که نتیجه جنگ را به نفع خود نمی‌دید، با او وارد مذاکره شد و صلح انجام پذیرفت. ولی اردشیر دوم نسبت به داتام بسیار خشمگین بود تا آنکه به واسطه خیانت یکی از نزدیکان خود کشته شد. بر روی غالب سکه‌های او نقش بعل خدای فینقی که عصای قدرت یا تیر و کمان یا یک خوشه انگور به دست دارد، دیده می‌شود. در جزو سکه‌های داتام آنچه جالبتر است، سکه کوچکی است که نقش اردشیر دوم شاهنشاه ایران بر روی آن و بر پشت سکه تصویر داتام نقر است. استاتر پارسی وزن - ۷۰/۱۰ گرم روی سکه - خدای بعل نشسته و یک خوشه انگور به دست چپ گرفته‌است. نوشته - به خط آرامی پشت سکه - دو الهه مقابل یکدیگر ایستاده‌اند و در بین آنها آتشدان قرار دارد. مازه مازه یا مازایوس در حدود سی سال (۳۲۸- ۳۶۲ ق. م) فرمانروایی کیلیکیه و ده سال حکومت سوریه را داشت و بعد به فرمانروایی بابل منصوب شد و در دوره حکومت او بود که اسکندر به بابل حمله نمود. و این مرد از برای، حفظ مقام، شرافت را زیر پا گذاشته به استقبال اسکندر شتافت و اظهار اطاعت کرد و اسکندر هم سردار بزرگ داریوش را که ناجوانمردانه تسلیم شده بود، پذیرفت و مانند گذشته حکومت بابل را به او فروواگذار کرد و مازه تا آخر عمر یعنی سال ۳۲۸ ق. م به این سمت منصوب بود. سکه‌های او سه نوع است: اول سکه‌هایی که درکیلیکیه ضرب زده شد (از ۳۳۳ تا ۳۶۱ ق. م)، دوم ضرب سوریه و سوم آنهایی که به تقلید چهار درهمی‌های آتن، ضرب بابل است. استاتر پارسی وزن - ۵/۱۰ گرم روی سکه - خدای بعل که خوشه گندم و انگور به دست دارد، بر وری چهار پایه نشسته و نام او به خط آرامی نقر است. پشت سکه - شیری در حال دریدن یک آهوست و نام مازه به خط آرامی در کنار سکه قرار دارد. سکه هشت استاتری منحصربه‌فرد و ممتازی به وزن ۱۰/۴۶ گرم از مازه به دست آمده‌است. تا به حال فقط یک استاتر شبیه به آن دیده شده‌است. نوع دوم که بسیار جالب است و در صیدا ضرب شد، هشت درهمی است که در یک طرف نقش گردونه‌ای که اردشیر سوم بر آن سوار است و در مقال او ارابه ران تسمه‌های چند اسب قوی هیکل که ارابه را می‌کشند، در دست دارد و در پشت گردونه نگهبان مخصوص شاهنشاه سایبان به دست در حرکت است. در کنار سکه به خط آرامی نام فرمانروا نوشته شده‌است. و در طرف دیگر سکه نقش کشتی جنگی بر روی امواج آب منقور است. نوع سوم که در بابل به تقلید سکه‌های آتن ضرب زده شده‌است و قطعاً متعلق به دوره اسکندر می‌باشد، دریک طرف خدای بعل بر روی چهار پایه نشسته و در طرف دیگر شیر در حال راه رفتن و نام مازه به خط آرامی نقر گردیده‌است. سکه کوچکی از مازه به وزن ۶۵/۱ گرم (نیز به دست آمده‌است .)

  • ارونت

ارونت یکی از شاهزادگان باختر و داماد اردشیر دوم و مدتی فرمانروای قسمتی از ارمنستان و میسی بود. در موقعی که شاهنشاه سرگرم تجهیز قوا برای فرونشاندن شورش چند ایالت غربی بود، ارونت نیز به آنها ملحق گردید و شورشیان او را به فرماندهی کل قوای خود منصوب کردند و طلای فراوانی به او دادند که ارونت به وسیله آن به ضرب سکه پرداخت (۳۶۳. ق. م) ارونت به هم دست‌های خود نیز خیانت کرد و پس از دریافت پول به خیال آنکه پاداش بزرگ‌تری نصیب وی شود و شاهنشاه فرمانروایی نواحی دیگری را به او تفویض کند، تمام شورشیان را گرفته و به دربار فرستاد. بر روی سکه‌های ارونت نقش نیم رخ او با کلاه پارسی و در طرف دیگر آن اسب افسانه‌ای بالدار که از کمر به پایین به شکل ماهی می‌باشد، نقر است.

  • آبروکوماس

آبروکوماس در حدود سال ۳۶۰ ق. م فرمانروایی سینوپ بوده‌است و قبل از آن در سال ۳۹۰ ق. م اردشیر دوم او را با فرناباذ و تی تروست مأمور جنگ با مصری‌ها نمود. روی سکه - نیم رخ الهه سینوپ و طرف دیگر عقابی که ماهی را با چنگالهایش گرفته و در زیر ماهی به خط آرامی نام فرمانروا نفر است که به واسطه ساییدگی قابل خواندن نمی‌باشد.

  • آریارات

آرایارات در حدود ۳۵۰ ق. م حکومت سینوپ را داشت و سکه‌های او نظیر سکه‌های آیروکوماس است، فقط درنام اختلاف دارند. در حمله اسکندر به ایران، آریارات از هرج و مرج اوضاع مملکت استفاده کرد کیلیکیه را جزو قلمرو فرمانروایی خود ساخت.

  • باگوآس

باگوآس یکی از محارم طرف اعتماد اردشیر سوم بود. در موقعی که اردشیر برای تسخیر مجدد مصر اقدام کرد(۳۳۴ ق. م) او را به فرماندهی قسمتی از سپاه برگزید. باگوآس در این موقع به ضرب سکه اقدام نمود و در حقیقت برای اولین بار توسط او سکه در مصر زده شده‌است، زیرا تا آن زمان مصری‌ها سکه نداشتند و فلزات را بنابر وزن به کار می‌بردند و اگر سکه‌های یونانی یا شاهنشاهی و ممالک تابعه و ایالتی به دستشان می‌رسید، مانند قطعه فلز، به وسیله ترازو می‌کشیدند و سپس مورد معامله قرار می‌دادند. سکه باگوآس مانند سکه‌های صیدا در یک طرف نقش کشتی جنگی و در سوی دیگر گردونه‌ای که اردشیر سوم بر آن است و سه اسب آن را می‌کشند، نقر است. در مجموعه موزه ایران باستان سکه‌های کوچکی از باگوآس موجود است که در یک طرف آن نقش کشتی جنگی و در سمت دیگر نقش اردشیر سوم هنگام حمله با خنجر به یک شیر که بر روی پاهای خود بلند شده‌است، دیده می‌شود.

  • ممنن

مم نن برادر من تور یونانی بود که پس از مرگ بردارش فرماندهی قشون ایران در شهرهای ساحلی دریای اژه با او بود و در سال ۳۳۶ ق. م که قوای مقدونی‌ها برای اولین بار پیشرفتهایی کردند، مم نن آنها را مجبور به عقب نشینی نمود و نقاط تصرفی را ازآنها پس گرفت و بعد در جنگ‌های ایران با اسکندر شرکت کرد و در سال ۳۳۴ ق. م در شهر افس سکه زد. روی سکه نقش داریوش سوم به صورت کماندار پارسی و پشت سکه فرو رفتگی نامنظم نقر است.

  • سپهرداد

سپهرداد فرمانروای سارد و ایالات یونانی درسال ۳۳۴ ق. م در موقع جنگ با اسکندر از طرف داریوش سوم به فرماندهی قوا منصوب شد و به ضرب سکه اقدام کرد که تصویر و نام وی بر روی سکه منقور است تا به حال چندین سکه نقره و مس از او به دست آمده‌است که بعضی از سکه شناسان معتقدند که در شهر لامپساک به ضرب رسیده‌است، در صورتی که این شهر جزو حکومت و فرمانروایی سپهرداد نبوده‌است. ولی از آنجایی که او به مناسبت مأموریت در جنک به ضرب سکه اقدام نموده‌است، از این رو ممکن است بنابر مقتضیات و احتیاج در حین عبور سپاه و حمل و نقل وسایل جنگی در این شهر ضرابخانه‌ای دایر کرده باشد. روی سکه - تصویر سپهرداد با کلاه پارسی پشت سکه - نقش اسب بالدار و نام او به خط یونانی سکه‌های سلاطین و امرای تابع دولت هخامنشی نوع دیگری از سکه که در شاهنشاهی هخامنشی رواج داشت، سکه‌های سلاطین و امرای تابع مانند شاهان شهرهای فیقیه، امرای کاری، پامفیلی و شهرهای یونانی آسیای صغیر بود که اغلب امارت یا سلطنت در خاندان آنها موروثی و زمانی هم که تحت اطاعت دولت هخامنشی در آمدند، استقلال داخلی داشته مانند گذشته به اداره امور خود مشغول و موظف بودند که مالیات بپردازند و در وقت جنگ قشون مجهزی ترتیب دهند که تحت امر شاهنشاه آماده خدمت باشد. بنابراین ضرب سکه مانند سایر امور جنبه داخلی داشته‌است و اینان در کمال آزادی و به هر ترتیب که مایل بودند، به ضرب سکه اقدام می‌کردند. ثمره این آزادی پیدایش انواع سکه‌هایی است که از لحاظ هنری ارزش فراوانی دارند. بر روی بعضی ازسکه‌ها مانند سکه شاهان صیدا و کیلیکیه نقش شاهنشاه منقور است و این نقش نماینده برتری این شاهان تابع است بر سایرین و در حکم مهر و عنوانی می‌باشد که شاه نیابت سلطنت آنان را مسجل می‌کند. در موقع جنگ و احتیاجات اضافی به پول، فرمانده یا سرداری که از طرف شاهنشاه یکی از ممالک تابع مأموریت داشت، می‌توانست ضرابخانه جدیدی را راه اندازی کند و ضرابخانه محلی وضع معمولی خود را ادامه داده به هیچ وجه مقید نبود که به طرز جدیدی عمل نماید. در این صورت شاهان محلی با آزادی کامل سکه زده‌اند، بدون آنکه تابع شرایط خاصی باشند.

  • سکه‌های فنیقیه

صیدا در دوره هخامنشی صیدا به واسطه موقعیت خاصی که از لحاظ بحریه داشت، بسیار مورد توجه شاهنشاهان بود، چنانکه در دوره خشایارشا پادشاه صیدا اولین مقام را احراز کرده بود و بسیار طرف اعتماد و احترام بود. کشتی‌های صیدا مجهزترین و با قدرت‌ترین کشتی‌های آن زمان بوده و قسمت مهمی از بحریه ایران را تشکیل می‌دادند، به این مناسبت اغلب شاهان صیدا ریاست بحریه ایران را داشتند که فرمانروایان فقط بر آنان نظارت می‌کردند. بر روی سکه‌های صیدا بیشتر نقش کشتی جنگی، که مظهر تفوق دریایی است، نقر است و مطالعه انواع سکه‌های صیدا تا قبل از حمله اسکندر و انتساب هر ردیف به یکی از شاهان محلی مبحث بسیار جالبی می‌باشد، زیرا روی اغلب سکه‌ها علامت شهر یا نام شاه به خط آرامی نقر می‌باشد و تا به حال چند سکه که سال ضرب برروی آن قرار دارد، به دست آمده‌است. سکه‌های صیدا به اوزان مختلف: دواستاترا، نیم استاتر و سکه‌های کوچک (ابول) می‌باشند و جنس فلز از نقره‌است. دواستاتر - سکه‌ای بسیار زیباست که در یک طرف آن نقش کشتی جنگی و در سمت دیگر اردشیر سوم شاهنشاه هخامنشی سوار بر گردونه‌ای می‌باشد که یکی از بزرگان یا شاهزادگان افسار اسب را به دست گرفته‌است و در پشت گردونه شخصی حرکت می‌کند که عصای سلطنت به دست دارد و در بالای سکه دو حرف که علامت نام استراتون دوم است قرار دارد. دواستاتر، به وزن ۴۰/۲۵ گرم است. استاتر - در یک طرف نقش کشتی جنگی با چهار بادبان و سمت دیگر، اردشیر دوم در حال کشیدن کمان ایستاده‌است ودر طرفین او در فرو رفتگی سکه نقش نیم تنه بزکوهی و تصویر تمام رخ خدای محلی به صورت غیر واضحی نقر است. استاتر به وزن ۳۰/۷ گرم است. سکه شاهان صیدا به انضمام سکه‌های یکی از شاهان ناشناس که مربوط به سال ۳۷۴ ق. م می‌باشد، به ترتیب عبارت‌اند از: استراتون اول (عبد سترت) استراتون اول مدت ۱۳ سال، از سال ۳۶۲ تا ۳۷۴ ق. م سلطنت کرده‌است و سکه‌های دو استاتری او دو نوعند: نوع اول با نقش گردونه و کشتی جنگی، چنانکه شرحش گذشت و استاتر نوع دوم با نقش کشتی جنگی با یک ردیف پاروزن که در کنار قلعه‌ای که دارای پنج برج می‌باشد، واقع است و در زیر کشتی دو شیر که پشت به هم دارند، در حرکت اند. استاتر استراتون اول: روی سکه - نقش کشتی جنگی بدون پادیان در مقابل قلعه‌ای که دارای چهار برج است و در پایین کشتی دو شیر در جهت مخالف در حرکت اند. طرف دیگر سکه اردشیر دوم که خنجر به دست راست دارد ایستاده و با دست چپ یال شیری را که روی دو پا بلند شده‌است گرفته‌است، و در وسط دو حرف که معرف نام عبدسترت می‌باشد، نقر است. سکه‌های کوچکی نیز مربوط به این شاه پیدا شده‌است که نقش کشتی جنگی با قلعه سه برجی بر روی آن نقر است و در پشت سکه اردشیر دوم کمان به دست ایستاده و در دو فرورفتگی نقوش غیر واضحی از سر بزر کوهی و خدای فنیقی به نام بزا نقر می‌باشد. سکه‌ای در مجموعه موزه ایران باستان موجود است که در یک طرف کشتی بر روی امواج آب و در سمت دیگر شاهنشاه در حال کشتن شیری می‌باشد که بر روی دو پا ایستاده‌است. وزن سکه کوچک (ابول) ۸۵/۰ گرم است.

  • بدسترت

دوره سلطنت این پادشاه شش سال (۳۷۴-۳۸۰ ق. م(می‌باشد. نوع سکه‌های او به طرز معمولی سکه‌های صیداست و سهولت تشخیص آن به واسطه حرف اول نام اوست که بر روی سکه نقر است. استراتون دوم استراتون دوم از سال ۳۶۲ تا ۳۷۳ ق. م سلطنت کرده و سکه‌های او نظیر سکه‌های شاهان قبلی است.

  • تن

راجع به دوره سلطنت تن اقوال مختلف گفته شده‌است و سکه شناسان نیز هر یک بنابر سلیقه و تشخیص خود نظریکی از مورخان قدیم را گرفته و نقل کرده‌اند. در کتاب ایران هخامنشی ارنست بابلون، دوره سلطنت تن دوازده سال (۳۵-۳۶۲ ق. م)، بلافاصله پس از سلطنت استراتون اول ذکر شده‌است. در صورتی که دمرگان تاریخ سلطنت او را از سال ۳۵۱ تا ۳۵۵ دانسته و او را سومین شاهی می‌داند که پس از استراتون اول به سلطنت صیدا رسیده‌است. سکه‌های تن ردیف مرتبی دارد که از دواستاتری به وزن ۲۵ گرم شروع می‌شود و به استاتر (ابول) ۵۰/۰ گرم ختم می‌گردد. بر سکه تن نیز مانند سایر سکه‌های صیدا، نقش گردونه‌ای که شاهنشاه هخامنشی بر آن سوار است با کشتی جنگی یا شاهنشاه در حال کشتن شیر، نقر است. بر روی سکه دو حرف به خط فنیقی که علامت نام تن است (ت ۱۰) دیده می‌شود و بر روی اغلب سکه‌های این پادشاه سال سلطنت او نیز نقر است.

  • اوراگوراس دوم

سکه‌های صیدای اوراگوس دوم (۳۶۶-۳۴۹ ق. م) مانند سکه‌های معمولی صیداست، یعنی در طرفی کشتی جنگی بدون بادبان با یک ردیف پاروزن برروی امواج در حرکت است و در سوی دیگر اردشیر سوم در گردونه‌ای که سه اسب آن را می‌کشند ایستاده و ارابه ران و شخصی که در پشت ارابه حرکت می‌کند، به همان ترتیبی است که بر روی سایر دواستاتریها منقوش است. در کنار سکه‌های اوراگوراس علامت نام او (۱-آ) نقر است. از اوراگوراس سکه‌های دواستاتری به وزن ۲۶ گرم و سکه‌های کوچک به وزن ۷۲/۵ گرم به دست آمده‌است.

  • استراتون سوم

استراتون سوم از سال ۳۳۲ تا ۳۴۵ ق. م) که سال ورود اسکندر به صیداست، سلطنت کرده‌است. قسمتی از سکه‌های او مربوط به دوره اردشیر سوم و بقیه مربوط به داریوش سوم می‌باشد. نوع سکه‌های استراتون سوم مانند سکه‌های معمولی صیداست با نقش گردونه و کشتی جنگی و در کنار سکه علامت نام او و گاهی سال سلطنت نقر است. پس از فتح اسکندر، شاهان صیدا حق ضرب سکه به نام خود نداشتند و سکه چه طلا و چه نقره بایستی به ترتیب معمولی سکه‌های اسکندر باشد، فقط علامت شهر یا نام کامل شهر به خط فنیقی یا یونانی بر روی آن منقوش است. از دوره سلوکی سکه‌های نقره یا مس مربوط به این ناحیه به دست آمده که اغلب نقش آستار الهه صیدا وسایر شهرهای فنیقیه بر روی آن مشاهده می‌شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

سایت و انجمن کار خودشو شروع کرده تا بدون کوچکترین جانبداری به تبادل نظر با دیگر کاربران فضایی مجازی بپردازد در زمینه تاریخ ایران و همینطور یوفوها و سکه شناسی و کلکسیون سکه و اسکناس و تمبر و همینطور صنایع نظامی و اخبار علمی و روز دنیا خوشحال میشوم شماهم به جمع ما بپیوندید